شصتوهفت سال از واقعه شانزدهم آذر ۱۳۳۲ در دانشکده فنی دانشگاه تهران میگذرد. در این روز سه دانشجوی دانشگاه تهران، به ضرب گلوله نظامیان حکومت پهلوی در کریدور دانشکده فنی این دانشگاه کشته شدند. شانزدهم آذر در این شصتواندی سالی که از آن گذشته، الهامبخش نسلهای مختلفی از جوانان دانشجو برای درگیری در سیاست در ایران و پیگیری آرمانهای آزادیخواهانه و عدالتجویانه شده است. حادثه شانزدهم آذر، از سطح یک واقعه تاریخی فراتر رفته و تبدیل به نمادی از ایستادگی دانشجویان و جوانان در برابر قدرت مستقر شده است. در سالگرد شانزدهم آذر، از لابهلای روایات رسمی و گفتههای شاهدان عینی این واقعه، میکوشیم به این سؤالات پاسخ دهیم که علت اعتراضات دانشجویان در آذرماه ۱۳۳۲ چه بود؟ حادثه ۱۶آذر به دنبال کدام سلسله وقایع رخ داد؟ شرح دقیق این حادثه چه بود و مقصران و شاهدان هر کدام چه روایتی از آن داشتهاند؟
خشم دانشجویان از دادگاه مصدق و برقراری روابط با انگلیس
معمولا وقتی حوادث یا شخصیتهای تاریخی، در گذر زمان تبدیل به نماد و اسطوره میشوند، بخشی از حقیقت درباره آنها قلب میشود و یا با افسانهها درمیآمیزد. واقعه شانزدهم آذر نیز از این قضیه در امان نبوده است. مشهورترین قلبماهیتی که درباره این حادثه رخ داده، علت اعتراضات دانشجویان در این روز است که به سفر ریچارد نیکسون معاون رییسجمهور آمریکا به ایران در هجدهم آذر ۱۳۳۲ ربط داده میشود. موضوعی که بهخصوص در سالهای پس از پیروزی انقلاب به آن شاخ و برگ زیادی داده شده است. مطابق با این روایت، چون معاون رئیسجمهور آمریکا، نیکسون پس از موفقیت کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ میخواست برای دیدار با شاه به تهران بیاید، دانشجویان دست به اعتراض علیه این سفر و آمریکا زدند و این سه دانشجو در واقع «قربانی» پیش پای سفر نیکسون به ایران شدند. روایتی که از دقت کافی تاریخی برخوردار نیست. اما علت اصلی اعتراضات دانشجویی آذرماه ۱۳۳۲ چه بود؟ آذرماه ۱۳۳۲، تنها سه چهار ماه از کودتای ۲۸ مرداد و اختناق برقرارشده پس از آن میگذشت. هواداران مصدق که در دانشگاه تهران فراوان بودند، با تشکیل نهضت مقاومت ملی تلاش داشتند در برابر حکومت برآمده از کودتا مقاومت نشان دهند. کمتر از یک ماه قبل از این واقعه، جلسات دادگاه نظامی دکتر مصدق آغاز شد. در جلسات متعدد دادگاه که گزارش آن هر روز در روزنامهها منعکس میشد، برخی وزرای دولت مصدق مانند دکتر شایگان که استاد دانشگاه تهران بود هم به دادگاه نظامی احضار شد. درست در روزهایی که دادگاه نظامی، مصدق را با اتهاماتی که مجازات اعدام در پی داشت، روبرو کرده بود، دولت سرلشگر زاهدی تصمیم گرفت روابط سیاسی ایران با بریتانیا را دوباره از سر بگیرد. قطع رابطه با بریتانیا و کوتاه کردن دست این کشور از نفت ایران، مهمترین عنصر جنبش ملی شدن صنعت نفت بود که دکتر مصدق از سال ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۲، برای بسیج افکار عمومی از آن استفاده کرده بود. حالا نهتنها مصدق با خطر اعدام مواجه بود، بلکه دولت کودتا قصد تجدید روابط با بریتانیا را نیز داشت. چهاردهم آذرماه ۱۳۳۲، ایران و بریتانیا در بیانیه کوتاهی روابط سیاسی خود را از سر گرفتند و اعلام شد که دنیس رایت کاردار جدید سفارت بریتانیا به ایران خواهد آمد. همچنین خبر آمد که نیکسون معاون رییسجمهور آمریکا نیز به تهران سفر خواهد کرد. اعلام همین اخبار باعث شد که دانشگاه تهران در چهاردهم و پانزدهم آذر شاهد اعتراضات و تظاهراتی باشد. مهندس بازرگان که در آن زمان استاد دانشکده فنی و عضو نهضت مقاومت ملی بود در اینباره در خاطراتش چنین آورده است: «تظاهرات دانشجویان در اعتراض به تجدید روابط دولت با انگلیس و نیز اعتراض به ورود نیکسون، از روز شنبه ۱۴آذرماه، با ایراد سخنرانی در کلاسها شروع شد. عصر آن روز در دانشکده حقوق، علوم، دندانپزشکی، فنی و دانشکدههای پزشکی و داروسازی تظاهرات پرشوری انجام پذیرفت.»[1] تظاهرات دانشجویان در روز ۱۵آذر نیز ادامه داشت و به درگیری میان نظامیان و دانشجویان انجامید به گونهای که دانشجویان دانشکده داروسازی، دو نظامی را به طبقات بالای دانشکده کشانده و آنها را کتک زده بودند. این واقعه باعث بازداشت چند دانشجو و عصبانیت نظامیان از دانشجویان شده بود.[2] به این ترتیب موضوع اصلی که باعث اعتراضات دانشجویی در این ماه شد، تجدید رابطه با انگلیس و دادگاه مصدق بود و قضیه سفر نیکسون به تهران که چند روز بعد انجام شد، از جمله دلایل فرعی بود؛ البته شکی نیست که دانشجویان خشمگین از کودتا، هیچ علاقهای به سفر یک مقام ارشد آمریکایی به تهران نیز نداشتند.
در روز شانزدهم آذر چه گذشت؟
برخلاف باور رایج عمومی، در روز شانزدهم آذرماه، هیچ اعتراض دانشجویی از سوی دانشجویان برنامهریزی یا آغاز نشده بود. حادثه شانزدهم آذر به دنبال ورود نیروهای نظامی به داخل دانشکده فنی و سلسله اتفاقات پس از آن رخ داد. نیروهای نظامی فرمانداری نظامی تهران، در پی وقایع دو روز قبل و برای کنترل بیشتر بر اوضاع دانشگاه تهران و با هدف جلوگیری از تکرار اعتراضات دانشجویی، در اقدامی که تا پیش از آن کمتر سابقه داشت به داخل دانشگاه تهران وارد و در اطراف دانشکدهها مستقر شدند. اما چه اتفاقی موجب شد که این نظامیان، به طرف دانشجویان آتش بگشایند؟ بنا به روایتهای متعدد اساتید و دانشجویان، خلاصه آنچه واقع شد، چنین بود که با شروع شدن کلاسهای نوبت صبح، چند نظامی وارد دانشکده فنی شده و مدعی بودند، یکی دو نفر از دانشجویان، از داخل کلاسهای دانشکده فنی به سربازان مستقر در بیرون شکلک درآورده و به آنها توهین کردهاند. آنها قصد داشتند این دانشجویان را از سر کلاس درس بازداشت کنند و با خود ببرند. این موضوع با مخالفت و مقاومت استاد کلاس، رییس و معاون دانشکده فنی روبرو شد. مسئولان دانشکده با مشاهده ورود نظامیان به داخل دانشکده فنی، تصمیم گرفتند کلاسها را تعطیل کنند و متعاقب با این تصمیم زنگ دانشکده به صدا درآمد. دانشجویان از کلاسها بیرون آمدند و سربازان مسلح را روبروی خود دیدند. در این لحظه یکی دو نفر از دانشجویان شروع به شعار دادن علیه شاه و به نفع دکتر مصدق کردند. نظامیان تحریکشده، ابتدا بهصورت شلیک هوایی و سپس مستقیم بهسوی دانشجویان آتش گشودند و چند دانشجو گلوله خوردند. در این تیراندازی، چندین گلوله به رادیاتورهای کریدور نیز برخورد کرد و آب جوشان به روی زخمیها فواره کرد و صحنه دلخراشی را پدید آورد. در اثر این تیراندازی، مصطفی بزرگنیا، آذر شریعترضوی و احمد قندچی سه دانشجوی دانشکده فنی کشته شدند. مهندس بازرگان، در خاطراتش این واقعه را چنین روایت کرده است: «بچهها که سر کلاس بودند، دو تا سه سرباز آمدند به یکی از کلاسها که دو تن از شاگردها را که به قول خودشان شکلک درآورده بودند، دستگیر کنند. آمدند از معلم خواستند که بگوید کی بودند؟ معلم هم آقای مهندس شمس ملکآرا بود. ایشان هم خبر داد به رئیس دانشکده که مهندس خلیلی بود و مهندس خلیلی گفت که نظامیها حق ندارند داخل کلاس بیایند و اگر آمدند به کلاس و خواستند دخالتی بکنند، بهعنوان اعتراض زنگ زده شود. وقتی سربازها رفتند داخل کلاس، آقای دکتر عابدینی دستور داده بود که زنگ بزنند. زنگ زدند، بچهها ریختند بیرون و شعار «زنده باد مصدق» دادند. سربازها هم قبلا دستور داشتند که شروع کنند به تیراندازی که تصادفا سه نفر کشته میشوند.»[3] دکتر علیاکبر سیاسی نیز در خاطراتش روایتی مشابه با مهندس بازرگان از حادثه آورده است: «روز ۱۶ آذر هنگامی که آنها (نظامیان) از جلوی دانشکده فنی میگذشتند، چند دانشجو آنها را مسخره میکنند و گویا کلماتِ زنندهای بر زبان میرانند و به سرعت وارد دانشکده (فنی) میشوند، سربازان آنها را دنبال میکنند، در این هنگام زنگ دانشکده به صدا درمیآید و دانشجویان با سربازان روبهرو و با آنها گلاویز میشوند، تیراندازی مفصلی صورت میگیرد و به سه دانشجو اصابت میکند و آنها را از پای درمیآورد.»[4]
اما علت اولیه وقوع حادثه، جزئیات دقیقتری نیز داشته که غلامرضا زینالدین یکی از دانشجویان کلاسی که سربازان به آن وارد شده بودند، آن را چنین روایت کرده است: «زنگ دوم خورد و به کلاس رفتیم. استاد نقشهبرداری، آقای مهندس شمس ملکآرا، درس را شروع کرد. چند دقیقه که گذشت، مستخدم وارد کلاس شد و چیزی در گوش استاد گفت. استاد جواب داد: نمیشود، بروید پیش معاون دانشکده. مستخدم از کلاس خارج شد. پس از چند دقیقه در کلاس به شدت باز شد و گروهبانی مستخدم را به داخل هل داد و در حالی که مسلسل را به سینه او هدف رفته بود، پرسید: "کی بود؟" مستخدم با دست به سمتی اشاره کرد و گروهبان پشت یقه دانشجویی را گرفت، او را از ردیف نیمکتها بیرون کشید و با خود برد.»[5] نظامیان مدعی بودند یکی از دانشجویان که در زنگ بین دو کلاس، داخل دانشکده بوده، به آنها شکلک درآورده است و گروهبان نظامی، مستخدم را مجبور کرده بود که دانشجویانی را که در بین دو زنگ در کلاسها مانده بودند به آنها معرفی کند. با وقوع این حادثه، استاد کلاس، قضیه ورود نظامیان به کلاس را با رییس دانشکده عبدالحسین خلیلی و معاونش رحیم عابدینی در میان گذاشت و آنها در واکنش به ورود نظامیان به کلاس درس و بازداشت دانشجویان، زنگ تعطیلی را به صدا درآورده بودند. عباس امیرانتظام که در آن زمان دانشجوی دانشکده فنی بود، درباره واکنش مسئولان دانشکده فنی به ورود نظامیان در خاطراتش به یاد آورده که: «آن روز صبح با شنیدن صدای زنگ دانشکده از کلاسها خارج شدیم و به طرف سرسرا و طبقه همکف رفتیم. آقای مهندس عبدالحسین خلیلی که در آن زمان ریاست دانشکده فنی را بر عهده داشتند، وسط سرسرا ایستاده بودند. من به طرف ایشان رفتم و دلیل زنگ غیرعادی را سؤال کردم. ایشان گفتند این مملکت به وجود شما و تحصیلات شما احتیاج ندارد! به منزل بروید.»[6]
تیراندازی به دانشجویان در کریدور دانشکده فنی، جزئیات هولناکی را از این حادثه در ذهن دانشجویان باقی گذاشت. غلامرضا شیخ زینالدین که ناظر این حادثه بوده، آن را چنین روایت کرده است: «هنوز منظرۀ آب شوفاژ و بخار سفیدی که از آن برمیخاست و رنگ قرمز خون و صدای نالۀ مجروحان در خاطرم مانده است. کمی به خود آمدیم. سه نفر تیر خورده بودند: بزرگنیا را که پارسال با ما همکلاس بود و رد شده بود میشناختم. صدایی نمیکرد. تیر مستقیما به قلبش خورده بود و جابهجا جان باخته بود. دو نفر دیگر را نه من و نه همکلاسهای دیگر نمیشناختیم. یک کتاب و دفتر نزدیک یکی از مجروحان در میان آب و خون افتاده بود. روی دفتر نام شریعترضوی نوشته شده بود و نام نفر سوم را بعد دانستیم که قندچی است. حدود نیم ساعت در این وضع گذشت. صدای نالهها خاموش شده بود. پلیسها رسیدند. آمبولانس آمد و سه مجروح را به داخل آمبولانس منتقل کردند. آثار حیاتی در صورتشان دیده نمیشد. روی پیراهن بزرگنیا، درست روی قلب، لکه سرخ جای اصابت گلوله هنوز پیش چشمم است. آن زمان فکر میکردیم اگر بلافاصله پس از تیراندازی به مجروحان میرسیدند، دو نفرشان قطعا نجات مییافتند.»[7]
در روزهای بعد، نظامیان مقصر تلاش کردند، این حادثه را به گردن مسئولان دانشکده فنی و دانشجویان بیندازند. اقدام اعتراضی مسئولان دانشکده فنی در به صدا درآوردن زنگ تعطیلی دانشکده و حوادث پس از آن، برای معاون این دانشکده رحیم عابدینی که زنگ را به صدا درآورده بود. گران تمام شد. بهجای بازخواست نظامیانی که به دانشجویان شلیک کرده بودند، رحیم عابدینی بود که روانه زندان شد. شاه نیز در ملاقات با علیاکبر سیاسی رییس دانشگاه تهران تقصیر را به گردن مسئولان دانشگاه انداخت. به روایت سیاسی: «از شاه وقت خواستم و در نظر داشتم نسبت به عمل جنایتکارانه قوای انتظامی اعتراض کنم. شاه مجال نداد و به محض رسیدن من، دست پیش گرفت و گفت: این چه دسته گلی است که همکاران دانشکده فنی شما به آب دادهاند، چند صد دانشجو را به جان سه چهار نظامی انداختهاید که این نتیجه نامطلوب را به بار آورد؟ گفتم: معلوم میشود جریان را آنطور که خواستهاند، ساخته و پرداخته، به عرض رساندهاند. شاه گفت: به دروغ نگفتهاند. عقل هم حکم میکند که جریان همین بوده است» [...] گفتم: هرچه بوده، نتیجهاش این است که سه خانواده عزادار شدهاند و دانشگاهیان ناراحت و سوگوارند...»[8]
روایت رسمی که حکومت پهلوی از واقعه ۱۶ آذر بیان کرد، نیز مخدوش و غیرواقعی بود. روزنامه اطلاعات در گزارشی که در عصر روز ۱۶ آذر ۱۳۳۲ منتشر کرد درباره وقایع دانشگاه تهران در این روز آورده بود: «یک مقام مسئول فرمانداری نظامی تهران درباره تظاهرات امروز به خبرنگار ما اظهار داشت: امروز عدهای از عناصر اخلالگر که منتسب به حزب منحله توده بودند به دانشگاه رفته و عدهای از دانشجویان را مجبور به تظاهرات نمودند و در حال دستهجمعی به مأمورین فرمانداری نظامی محافظ دانشگاه که مسلط بر اوضاع بودند حمله کرده، قصد ربودن اسلحه آنها را داشتند و مأمورین نیز اقدام به تیراندازی نمودند. مجروحین به بیمارستان شماره دو ارتش اعزام و در آنجا بستری شدهاند.»[9]
در سالهای بعد اگرچه حکومت پهلوی کوشید واقعه ۱۶آذر را یک حادثه و اشتباه قابل پیشگیری جلوه دهد. اما سه دانشجوی کشتهشده در دانشگاه تهران، مصطفی بزرگنیا، آذر شریعترضوی و احمد قندچی، الهامبخش هزاران دانشجو معترض شدند. دانشجویان، همکلاسیهای شهیدشان را سه آذر اهورایی و یاران دبستانی لقب دادند و حادثه ۱۶ آذر به یک روز نمادین برای اعتراض دانشجویان علیه حکومت تبدیل شد.
.1شصت سال خدمت و مقاومت، خاطرات مهندس بازرگان، انتشارات موسسه خدمات فرهنگی رسا، ص۳۱۴
.2جنبش دانشجویی در دو دهه از ۱۳۲۰ تا ۱۳۱۰، ابراهیم یزدی، شرکت انتشارات قلم،ص۷۱
.3شصت سال خدمت و مقاومت، خاطرات مهندس بازرگان، انتشارات موسسه خدمات فرهنگی رسا، ص۳۱۵
.4شرح یک زندگی سیاسی، خاطرات علیاکبر سیاسی، نشر اختران، ص۲۳۴
.5روایت غلامرضا شیخ زینالدین از ۱۶ آذر ۳۲، خبرگزاری ایسنا، ۱۲ آذر ۸۲
.6شصت سال خدمت و مقاومت، خاطرات مهندس بازرگان، انتشارات موسسه خدمات فرهنگی رسا، ص۳۱۵
.7روایت غلامرضا شیخ زینالدین از ۱۶ آذر ۳۲، خبرگزاری ایسنا، ۱۲ آذر ۸۲
.8شرح یک زندگی سیاسی، خاطرات علیاکبر سیاسی، نشر اختران،ص۲۳۸
.9روزنامه اطلاعات، ۱۶آذر۱۳۳۲