خاطرات انسانهای معمولی تأثیر نامتعارفی در تاریخ دارد. در بستری که دولتها و حکومتها به دنبال ارائه تصویر همگون از جامعهاند، و رسانههای مختلف با سیاستگذاریهای گوناگون با ولع سیریناپذیری با روایت وقایع آن را از آنِ خود میکنند تاریخنگاری خرد، میتواند همچون مانعی در برابر جریان مسلط تاریخنگاری عمل کند.
برای اقلیتها، گروهها، طبقاتی که بهواسطه دسترسی نداشتن به تریبونی برای روایت و بازنمایی خودشان، همین که از زیستنشان بگویند هم میتواند شکلی از مقابله باشد. مقابله در برابر تصویری که از آنها دیگریای برمیسازد که بیشتر از آنکه دغدغه روایت تاریخ آنها را داشته باشد، در پی نشان دادن هویتی یکدست و یکپارچه است. هویتی که در آن نادیده انگاشتهشدن، حذف، و حاشیه جایی ندارد. یکی از فرمهای رواییای که به موهبت وجود سایهنویسان رواج چندان پیدا کرده است، فرم خاطراتنویسی (Memoir) است. از آنجایی نقش سایهنویسان در رواج این نوع از روایت بیشتر شده است، حالا کتاب خاطرات افرادی که مشهوریت خاصی ندارند بالاخص در جهان غرب طرفداران بسیاری پیدا کرده است. بسیاری از این افراد بهواسطه سایهنویسان است که امکان تبدیل داستان زندگیشان به کتاب را پیدا میکنند، چراکه نویسندگی حرفهای است که ممکن است یک پزشک یا یک صنعتگر در آن مهارتی نداشته باشد. و در عصر ارتباطات خوانندگان به دنبال کتابی میگردند که به خوبی روایت شده باشد، درامی شستهرفته داشته و از ادبیاتی منحصربهفرد برخوردار باشد. همین است که سایهنویسان یکی از مهمترین عوامل داغ شدن بازار کتابهای خاطراتاند.
حقیقت این است که بسیاری از کلیشهها پس از شنیدهشدن روایت افرادِ انگخورده است که از بین میرود. این شکل از مواجهه با امری که تا پیش از این پذیرفتهشده تلقی میشد در ادبیات نمونههای بسیار دارد. به طور مثال میتوان به کلیشه زنانی که قرنها تنها از دریچه مردان روایت میشدند، اشاره کرد. اما حالا شما میتوانید حتی در میان پرفروشترین کتابهای عامیانه هم خاطرات زنانی را بیابید که از زبان خودشان روایت شده است. یا تصویر مهاجرانی که بهسختی از مرزهای زمینی و آبی عبور میکنند و مدتهای مدیدی را در شرایط طاقتفرسا در کمپهای پناهندگی به سر میبرند. بر اثر تکرار اخبار فوت مهاجران در دریا و عکسهای بیشماریای از تعداد زیادی زن و مرد و بچه بهصورت بسیار بههمفشرده را به نمایش گذاشتهاند، مهاجران گیرافتاده در کمپها بهراحتی میتوانند صورتهای ناشناختهای باشند، و یا حتی تکراری، اما رمان «هیچ دوستی به جز کوهستان» نوشته بهروز بوچانی، توانست دریچهای به این تصاویر خشک و متراکم باز کند.
خاطراتنویسی بهعنوان یک ژانر ادبی، از آزادی منحصربهفردی در روایت برخوردار است. قالبی که در آن بهراحتی میتوان از کارهای روزمره تا اتفاقات بسیار مهم تاریخی را روایت کرد. «روزها در راه» اثر شاهرخ مسکوب، نمونهای دیگر از رهایی این ژانر از روایت است، جایی که از تحلیل تا روایت اتفاقات تاریخی، تا صحبت از سوژگی مشاهدهگر بودن، همه و همه کنار هم جای میگیرند، و همین حرکت بین چارچوبهای مختلف است که این کتاب را نهتنها تبدیل به اثری ویژه میکند، که از قضا به آن اهمیت تاریخی هم میدهد.
آنچه تجربه خواندن یک کتاب خاطرهنویسیشده را دوچندان میکند، تنها خزیدن در در زیر پوست روایتهای آدمهایی بسیار شبیه ما نیست، بلکه نوعی صداقت در روایت زندگیای پر از اشتباه، پر فراز و نشیب و به دور از داستانپردازی قهرمانانه است. موقعیتهایی بسیار معمولی حتی گهگاه در بستری غیرمعمول مانند دورههایی از جنگ و قحطی و یا همهگیری، امکان ایجاد همذاتپنداری برای مخاطب را بیشتر میکنند. سر و کله زدن با ملال یک شغل هر روزۀ سخت، ترس از تنهایی و مرگ و هزار مفهومی که ممکن است تجربه مشترک میلیونها انسان باشد، فرصت خوبی است تا از دنیای قهرمانان و رویاپردازان فاصله بگیریم، و در واقعیت زندگی دیگریای که هیچ از او نمیدانیم، غرق شویم.
ژانر خاطراتنویسی میتواند همچون ابزاری در برابر آنچه بودن افراد را به آنها را دیکته میکند، استفاده شود. امکانی که در آن میتوان از آنچه باید باشد فاصله گرفت و به روایت تجربه زیستن افراد پرداخت. زیستنهایی که چهبسا بتوانند همچون تکههای بیشمار مجموعه پازلی، دید وسیعتری از آنچه به نام تاریخ صد سال اخیر دادهایم، به ما هدیه دهند.