«من علیه سینمای فارسی فریاد می‌کشم»

آذر شیوا

1402/11/28
آذر شیوا، سال ۱۳۱۹ در تهران متولد شد. او را به عنوان بازیگر سینما و صداپیشه، در سینمای پیش از انقلاب می‌شناسیم.
او بازیگر فیلم «سلطان قلب‌ها» بود، اما شاید بهترین نقشی که ایفا کرد در فیلم «روسپی» باشد. مطلب پیش‌رو نگاه کوتاهی به کارنامه‌ی هنری او و حرکت اعتراضی رادیکال او در سال ۱۳۴۹ دارد. حرکتی پرفورماتیو که در نقد «سینمای فارسی» بود، اما در آن زمان تبدیل به ضد خود شد.

ساعت یازده و چهل و پنج دقیقه‌ی صبح روز چهاردهم آذر ۱۳۴۹، زن جوانی آراسته در حالی که کت و شلوار سفیدی بر تن داشت، بساطی برای فروش آدامس، سیگار و بلیط بخت آزمایی روبروی دانشگاه تهران پهن کرد. بعد از مدتی که توجه دانشجویان و رهگذران به این تصویر ویژه جلب شد، متوجه شدند که زن دستفروش همان آذر شیوا، بازیگر محبوب و در آن زمان بسیار مشهور سینماست. در واقع آذر شیوا به این واسطه تلاش داشت تا «اعتراض» خود را به وضعیت سینمای فارسی، به صورت کنشی خبرساز به تصویر بکشد. او موفق شد تا روز پانزدهم آذرماه ۱۳۴۹ صفحه‌ی اول روزنامه‌ی کیهان را با تیتر «من علیه سینمای فارسی فریاد می‌کشم» از آن خود کند. اما واقعیت این است که موضوع اعتراض او، در همهمه و هیاهویی که پس از آن به وجود آمد تحریف شد، مورد سوءاستفاده قرار گرفت و سپس از یادها رفت. 

 

آذر شیوا، سال ۱۳۱۹ در تهران متولد شد. او را به عنوان بازیگر سینما و صداپیشه، در سینمای پیش از انقلاب می‌شناسیم. شروع فعالیت مرتبط با سینمای او به سال ۱۳۳۷ و «رادیو تهران» باز می‌گردد. رفیع حالتی (بازیگر و شاعر)  به صورت اتفاقی با آذر شیوا ملاقات می‌کند و با شنیدن صدای او، به شیوا پیشنهاد می‌دهد تا به عنوان گوینده در «رادیو تهران» مشغول به کار شود. آذر شیوا در آن زمان ۱۸ سال داشت و تک والد دخترش «ماندانا» بود. در همین سال‌ها او موفق شد تا تحصیلات خود را در حوزه‌ی «پرستاری» به پایان برد.

اولین حضور او در سینما به بازیگری در فیلم «آهنگ دهکده» به کارگردانی مجید محسنی، در سال ۱۳۴۰ باز می‌گردد. کارنامه‌ی هنری او مملو از فیلم‌های پربازدید درگیشه‌هاست. او موفق می‌شود در بازه‌ی زمانی بسیار کوتاهی، یعنی چیزی حدود به ده سال، در طیفی از نقش‌های متفاوت روی پرده ظاهر شود. تا نیمه‌ی دهه‌ی چهل بیشتر نقش‌های او جان بخشیدن به کاراکتر «زن‌های روستایی» بود، بازی در فیلم «خروس جنگی» و «قهرمان قهرمانان» از این بابت چرخشی در کارنامه‌ی هنری او محسوب می‌شود؛ بازی در نقش زنی مدرن که حالا پشت فرمان می‌نشیند، کار می‌کند و کمابیش روی سرنوشت خود کنترل دارد. اما «سلطان قلبها» هم برای آذر شیوا و هم برای محمدعلی فردین موفقیتی چشم‌گیر به حساب می‌آمد، گردهم آمدن هنرمندانی چون عهدیه و عارف و داستان ملودرام عامه‌پسند، شهرت زیادی برای عوامل فیلم به ارمغان آورد.

«روسپی»، «یاقوت سه چشم» و «درختان ایستاده میمیرند» آخرین نقش‌آفرینی‌های اوست. ایفای نقش او در فیلم «روسپی» که سناریویی بسیار مشابه با فیلم «بانوی زیبای من» دارد، را می‌توان گویای توانایی او در بازیگری دانست. شیوا، با بازی در این فیلم جایزه‌ی بهترین بازیگر نقش اول زن را در دومین دورهی جشنواره سپاس (۱۳۴۹) از آن خود کرد.

آذر شیوا  در سال ۱۳۴۹ در اوج شهرت، برای همیشه از دنیای سینما کناره گرفت. واکنش‌های سینمای آن زمان در ایران به اعتراض او، اهانت‌آمیز و زن‌ستیزانه بود، چرا که تهیه کنندگان فیلم فارسی که به طور مشخص مخاطب شیوا محسوب می‌شدند، از هیچ شکلی از اهانت فروگذار نکردند، و در این میان با این‌که افراد هم‌فکر او که از کیفیت فیلم‌نامه‌های فارسی به تنگ آمده باشند، کم نبودند، اما کسی علنا به حمایت از او برنخاست نتیجه‌ی این فشارها خود-انزوایی آذر شیوا بود، انتخابی که در نهایت منجر به ترک عرصه‌ی سینمای ایران شد. 

 

محمدعلی فردین طی  مصاحبهای که در سال‌های آخر زندگی‌اش ضبط شده است در توضیح سینمای فیلم فارسی و فضای آن سال‌ها می‌گوید: «این سینما، سینمایی نبود که نویسنده و هنرپیشه و نویسنده و فیلمبردار و سناریو نویس آن از دانشگاه آمده باشد بیرون، همه بی‌تجربه بودند و با این ترتیب ما صاحب سینمایی شدیم به نام سینمای فارسی، سینما تماشاچی‌ می‌خواهد، تماشاچی ما بزن بزن دوست داشت، آهنگ دوست داشت، کافه دوست داشت. چیزهایی دوست داشت که در زندگی روزمره‌ی خودش بود. زندگی خودش را دوست داشت. همیشه فکر می‌کردیم که ما شاید روزی بتوانیم در خط سینمای واقعی قرار بگیریم. خب این هم زمان می‌خواست، نمی‌شد که در عرض ۲۴ ساعت یا یک ماه و دو سال یک مرتبه ذوق و سلیقه‌ی مردم را عوض کرد و چیزی به آن‌ها داد که هیچ آشنایی با آن ندارند…[ همین باعث دلسردی بسیاری شد.]»

 

آذر شیوا، پس از اعتراض پرفورماتیو در سال ۱۳۴۹ طی مصاحبه‌ای با مجله‌ی «زن روز» گفت: «اگر واقعا آن‌طور که عده‌ای گفته‌اند، انگیزه‌ی من از به راه انداختن این جار و جنجال، خودنمایی و شهرت‌طلبی بود، مگر به شهرت نرسیدم؟ اگر انگیزه‌ام میلیونر شدن بود بازهم به قول آن‌ها مگر نشدم؟ جایزه و افتخار هم که نصیبم شد، پس تظاهر و هیاهو را می خواستم چه کنم؟ بنابراین من اگر صدایم را بلند کردم، هدفی غیر از آن‌چه این‌ها به من نسبت دادند داشتم. و متاسفم واقعا با تمام وجود متاسفم واقعا با تمام وجود متاسفم که از هدفی که برای بهبود فیلم فارسی داشتم چنین نتیجه‌ی بد و منفی‌ای گرفته شد… حالا در سکوت خود به این می‌اندیشم که آیا در این شهر کسی به راستی فهمید که من چه گفتم و چه می‌خواستم بکنم؟» او کمی پس از این مصاحبه و فروختن خانه‌‌اش در جردن به فرانسه رفت و هنوز هم در آن‌جا ساکن است. بنای خانه‌ی او در خیابان سیزدهم جردن که توسط «داوید اوشانا» ساخته شده بود، در واقع بخشی از میراث معماری مدرن در ایران محسوب می‌شد که علی‌رغم مخالفت فعالان این حوزه، در سال ۱۳۹۹ تخریب شد. خوشبختانه این بنا پیش از تخریب توسط استودیو کالک مستندنگاری شده است.

 

اوایل دهه‌ی هفتاد بهرام بیضایی سه گانه‌ای نوشت که یکی از آن‌ها یعنی فیلمنامه‌ی «اعتراض» را به زندگی آذر شیوا اختصاص داد. فیلمی که البته هرگز ساخته نشد. بیضایی در مصاحبهای در سال ۱۳۸۷ گفت: « سه‌گانه‌ای دارم درباره‌ی فیلمسازی و سینما که فیلمنامه‌ی «اعتراض»، «لبه پرتگاه» و همین فیلم اخیر «وقتی همه خوابیم» را شامل می‌شود.» «زمانی که فیلم «عمو سیبیلو» را تازه ساخته بودم، آذر شیوا اعتراضی کرد که منجر به بسته‌شدن پرونده‌ی فیلمسازی‌اش شد. بنابراین همیشه احساس می‌کردم آغاز فیلمسازی من با اعتراض همراه بوده است و به همین دلیل فیلمنامه‌ی «اعتراض» را درباره‌ی آذرشیوا نوشتم که به نشانه اعتراض دستاورد یک عمر فعالیت سینمایی‌اش را زیر سوال برد و شروع به «سقز فروشی» کرد. اما نه سینمای فیلم‌ فارسی و نه سینمای روشنفکری هیچ یک نتوانستند اعتراض او را درک کنند.» سال‌ها بعد بیضایی اعلام کرد که شیوا به دلایلی با ساخته شدن فیلم «اعتراض» موافقت نکرد و به همین دلیل هم فیلم هرگز ساخته نشد.

 

آذر شیوا پس از مهاجرت خود را از چشم رسانه‌های فارسی زبان پنهان نگاه داشت، تا همین چند سال پیش که اکانتی منسوب به نوه‌ی او، عکس‌هایی از او منتشر کرد. جزئیات زیادی از زندگی او پس از کناره‌گیری از عرصه‌ی سینما در دسترس نیست، می‌دانیم که در این دوران تک‌دخترش «ماندانا» را از دست داده و در این مدت به شغل پرستاری مشغول بوده است. اما آن‌چه کاراکتر او را در تاریخ سینمای ما تا به امروز ماندگار کرده، کمتر محدود به بازیگری او و بیشتر مربوط به کنش‌گری او در سینماست.

 

منابع:

آرشیو روزنامه کیهان، ‍یکشنبه ۱۵ آذرماه ۱۳۴۹

آرشیو روزنامه زن روز خرداد ۱۳۵۰ شماره ۳۲۲

بیضایی، نیلوفر«نگاهی به نقش زن در سینمای ایران تا دهه‌ی هفتاد»، نشریه‌ی اطلس، مارس ۱۹۹۹، سوئد، قابل دسترس در: https://web.archive.org/web/20090106185841/http://www.nbeyzaie.com/thema2/zan.htm

*لینک‌های مصاحبه‌ها در بدنه‌ی متن موجود است. 

 


آذر شیوا روزنامه زن روز روزنامه کیهان

دیگر مطالب سایه‌نویسی

«از تاید تا پفک‌نمکی»

علی خسروشاهی را به عنوان پایه‌گذار شرکت مینو می‌شناسیم، محصولاتی که حالا دیگر بخشی از هویت تاریخی ما شده‌اند، در این یادداشت سعی شده است تا تاریخچه‌ی مختصری از فعالیت‌های اقتصادی او را مرور کنیم، کارنامه‌ای بلند بالا که با انقلاب سال ۱۳۵۷ پایان یافت.


رمزگشایی از سایه‌نویسی

بخش دوم

نویسندگی یک هنر و پروسه‌ی نوشتن کتاب یک پروسه‌ی خلاقانه است، در نتیجه لازمه‌ی موفق بودن همکاری بین مؤلف و سایه‌نویس توجه و تمرکز طرفین است. در نتیجه فارغ از این‌که چه کسی عمل نوشتن کتاب را انجام می‌دهد اگر یکی از طرفین به‌تمامی از پروژه دور باشد، این همکاری از ابتدا محتوم به شکست است.

در بخش دوم از ترجمه‌ی این مقاله به بخش‌های چالش‌برانگیز حرفه‌ی سایه‌نویسی پرداخته شده است، آن‌چه ممکن است سایه‌نویسی را برای بسیاری از نویسندگان به حرفه‌ای کوتاه‌مدت تبدیل کند.


رمزگشایی از سایه‌نویسی

بخش اول

سایه‌نویسی می‌تواند مفهومی رازآلود باشد، در سایه‌ ماندن هویت نویسنده‌ی یک اثر می‌تواند به گمانه‌زنی‌های بسیاری در رابطه با اثر بیانجامد. اما آنجالی توماس در مطلبی که با همین عنوان در مجله‌ی «خلیج‌تایمز» چاپ کرده است، به‌اختصار به جوانب مرموز این حرفه پرداخته است. مواردی که شاید بتوان گفت همزمان که می‌تواند لذات کار سایه‌نویسی باشد، چالش‌های این حرفه نیز محسوب می‌شود.


ضربه‌زدن به یک روح

کتاب خاطرات مدل آمریکایی، امیلی راداکاوسکی سر و صدای زیادی برپا کرده است. این کتاب خاطرات که مجموعه‌ای از جستارهایی است که او در رابطه با تجربه‌ی کار در صنعت مدلینگ نوشته است، هم در فرم و هم در محتوا یکی از نمونه‌های نامتداول کتاب خاطرات افراد مشهور (سلبریتی) محسوب می‌شود. اما این کتاب خاطرات هم مانند بسیاری از کتاب‌های خاطرات پیش از خود توانسته است بخش در سایه‌ای از زندگی افرادی را که تجربه‌های مشابه راداکاوسکی دارند، پررنگ کند.


سایه‌نویسان از سایه بیرون می‌خزند بخش (اول)

در این مطلب دو بخشی به بهانه‌ی مرور کارنامه‌ی سایه‌نویسی اشخاصی که ظن همکاری آن‌ها در کتاب خاطرات پرنس هری می‌رود، مروری خواهیم داشت بر امکان‌‌ها و ترکیب‌های متفاوتی که تیم حرفه‌ای سایه‌نویس‌ها می‌تواند داشته باشد. 


سایه‌نویسی و جاودانگی

شما می‌توانید از نگاه خودتان معمولی‌ترین انسان کره‌ی خاکی باشید و همزمان می‌توانید داستانی اعجاب‌انگیز را روایت کنید که در عمیق‌ترین لایه‌های ذهن انسان‌های دیگری که خود را «معمولی» و «غیر متمایز» می‌بینند ماندگار شود.


من سایه‌نویس «رهبری متفکر»‌ام!

سایه‌نویسی مانند بسیاری از اشکال نوشتن، می‌تواند در ریتم روزانه‌ی کارهای ما به‌نحوی کاملا نامحسوس پدیدار شود. بسیاری از ما حتی متوجه این نیستیم که ممکن است در حال سایه‌نویسی باشیم. فارغ از کسانی که به‌صورت مستقیم در صنعت نشر و ادب کار می‌کنند، سایه‌نویسان دیگری هم در حوزه‌های دیگر مشغول به کار هستند، اما چه‌طور ممکن است  که سایه‌نویسی کنیم اما متوجه آن نباشیم؟