«سایهنویسی» کاری است به قدمت کتابت. گرچه خاستگاهِ سایهنویسی به دوران باستان برمیگردد، سایهنویسی بهعنوانِ یک شغل از اوایل قرن بیستم پدید آمد و چنان پیشرفتی کرد که امروز میتوان از صنعت سایهنویسی سخن گفت.
در یونان باستان کلمه نویسنده (λογογράφος) به کسی اطلاق میشده است که برای سخنوران، متون سخنرانی مینوشته. کارکرد این افراد در دادگاههای باستان بوده است. در جهان رومیان، زمانی که از مرد ثروتمندی انتظار میرفته است تا چیزی بنویسد، و مرد ثروتمند خود توان نوشتن متون را نداشته است نیز دست به دامن سایهنویسان میشده است. سوئتونیوس، تاریخنگار دوره امپراطوری روم در سده دوم میلادی، از دانشمندی به نام لوسیوس آلیوس نام میبرد که در سده پیش از سوئتونیوس متون سخنرانی امپراطورهای روم باستان را مینوشته است. اینکه امپراطور یا مردان قدرتمند در دوران باستان نتوانند سخنرانیهای خود را ایراد کنند، در روزگار باستان امری تقبیح شده بوده است، اگرچه امروز کاری بسیار حرفهای قلمداد میشود و هر سیاستمداری نیز به تیم نویسندگان و مشاورانش بسیار میبالد. روایت تاریخ شفاهی نیز بخشی از تاریخچه سایهنویسی است.
کمتر آثاری به پای تأثیرگذاری «ایلیاد و اودیسه» و شخصیتپردازیهای خلاقانهاش در ادبیات غرب میرسند. اما بسیاری مورخان معتقدند که آثار هومر طی سالیان توسط سایهنویسان بیشماری تصحیح، کم یا زیاد شدهاند، و حتی در مواردی تغییراتی در شخصیتهای آنان به وجود آمده است. اینکه دقیقا «ایلیاد و اودیسه» توسط چه کسی، در چه مکانی و دقیقا در چه زمانی نوشته شده است، هنوز محل بحث تاریخنگاران دوران باستان است، و در نهایت بسیاری بر سر اینکه نویسندگان (یا اذهان خلاق) بینام و نشان بسیاری در نوشته شدن اثری که هماکنون در دستان ماست، همکاری کردهاند، توافق دارند. (Encyclopædia Britannica, 11th edition). از دیگر متون کهنی که از هزارتوی تاریخ شفاهی به کتابت رسیده است و نویسندگان آن هم سایهنویسانی هستند که در شکلگیری فرهنگ تمدن بشری نقش داشتهاند، میتوان به شعر بلند «گیلگمش» از تمدن سومر اشاره کرد.
سایهنویسانِ مشهور
شاید بتوان به شکسپیر و موتزارت لقب معروفترین سایهنویسان جهان را داد. بله، شما میتوانید ترانه یا اثر موسیقایی را هم سایهنویسی کنید. البته در رابطه با اینکه تولید اثر خلاقهای از صفر به نام فردی دیگر کار اخلاقیست یا خیر در یادداشتهای بعدی به تفصیل به آن خواهیم پرداخت. اما دورهای که موتزارت در آن میزیسته، نگاه داشتن موقعیت اجتماعی، برابر بود با حفظ حیات اجتماعی، به نظر میرسد موتزارت خیلی هم چارهای نداشته است. موتزارت قطعاتی را بدون نام نوشته و اعتبار آن را به صورت تام در اختیار مشتریانش قرار میداده است. و اما شکسپیر، پرآوازهترین نویسنده تاریخ بریتانیا؛ بسیاری معتقدند که ویلیام شکسپیر نامی واقعی نیست و آثار او دستآورد یک یا چند نویسنده گمنام دیگر است. پرونده ویلیام شکسپیر را در مقالهای جداگانه توضیح خواهیم داد و بحثها و جدلهای دانشگاهیان بر سر این موضوع را مرور خواهیم کرد.
اینکه آیا نوشتن با نام مستعار نیز نوعی سایهنویسی محسوب میشود یا نه، محل بحث است. بسیاری معتقدند سایهنویس باید به جای فرد حقیقیای بنویسند، و بعضی از همین استدلال استفاده میکنند تا بهرهگیری از نام مستعار مردانه توسط زنان را که بسیار در زمانهی زنستیز ادبیات تا همین سالهای پیش رایج بوده است، هم بهنوعی سایهنویسی قلمداد کنند. اما در این میان یک اصل قابل اتکاست، بیشترین تعداد نویسندههای پرآوازه که در سایهی نام دیگری (هرچند شخصیتی خیالی) مینوشتند، به نویسندههای زنان میرسد. جرج الیوت (مری. آن. اونس) نویسنده «میدلمارچ»، کورر بل (شارولوت برانته) نویسنده «جین ایر»، اِلیس بل (امیلی برونته) نویسنده «بلندیهای بادگی»ر، ژرژ ساند (آمانتینه. ال. دوپین)، هارپر لی (نل هارپرلی) نویسنده «کشتن مرغ مقلد»، ای.ام. برنارد (لوئیسا می آلکوت) نویسنده «زنان کوچک» و رابرت گالبریت (جی.کی رولینگ) نویسنده «آوای فاخته». اینها تنها مثالهای معدودی از این نامگذاریها هستند. اما منتقدانی هم حتی پیشتر از این رفته و بهدرستی کتاب مقدس مسیحیان را نیز میراث سایهنویسانی میدانند که روایتهایی را ثبت و ضبط کردهاند، بدون اینکه نامی از خودشان در میان باشد.
سندیکای سایهنویسان
سایهنویسان دوران باستان اگرچه بخش اعظمی از اعتبار تاریخچه سایهنویسی را پدید آوردهاند، اما سایهنویسی به صورت آگاهانه و در قالب شغل به اوایل قرن بیستم برمیگردد. زمانی که کریستی والاش بین سالهای ۱۹۲۱ تا ۱۹۳۸ سندیکایی از سایهنویسان را تشکیل داد. این سندیکا داستان جالبی دارد؛ والش که در سال ۱۹۱۱ از مدرسه وکالت فارغ التحصیل شده بود، وکالت را شروع نکرده رها کرد و به کار روزنامهنگاری و تصویرسازی کارتون روی آورد. او در سال ۱۹۱۲ با مصاحبهای از کریستی متیوسان (با نام مستعار شش گنده) بازیکن بسیار معروف بیسبال، کار سایهنویسیاش را شروع کرد. از آنپس تخصص والش، سایهنویسی برای بازیکنان بیسبالی بود که نمیتواستند، یا زمان آن را نداشتند که خاطرات عجیب و هیجانانگیزشان را بنویسند. دوره بسیار مناسبی برای روی آوردن به ثبت خاطرات قهرمانان بود، چرا که جنگ جهانی دوم، این نامهای بزرگ را تبدیل به ستارگانی هم در خانه و هم در میدان جنگ کرده بود. ستارگانی که حالا بسیاری از مردم تشنه شنیدن داستانهای دلاوریشان بودند. بین سالهای ۱۹۲۱ تا ۱۹۲۸، والش سندیکایی متشکل از ۳۴ سایهنویس در حوزه بیسبال را تاسیس و رهبری کرد. پس از آن با شهرت زیادی که این سندیکا در ایالات متحده به دست آورده بود، توانست در اوج افسردگی اقتصادی درآمد هنگفتی داشته باشد، و مهمتر از آنکه با همکاری هالیوود (والش در سال ۱۹۳۱سه فیلم کوتاه در مورد بیسبال روایت کرد) شغل سایهنویسی را سر زبانها بیاندازد. این اولین باری بود که سایهنویسان توانسته بودند از امنیت شغلیِ داشتن سندیکا بهره ببرند. پیش از آن نویسندگان جوانی که میخواستند پولی از نوشتنشان نصیبشان شود با نام دیگر افراد محتویات ادبی تولید میکردند یا زیر چتر ناشران، بدون نام یا با نام مستعار مشغول به نوشتن کتابهایی میشدند که ممکن بود سال بعد همکار سایهنویس دیگری جای آنها در آن انتشارات و ذیل همان نام قلم بزند. از ۱۹۲۱ تا امروز صنعت سایهنویسی تحولات بسیاری طی کرده است. در یادداشتهای بعدی به بعضی فراز و فرودها، رسواییها و مخاطراتی که سایهنویسان با آن دست و پنجه نرم کردهاند خواهیم پرداخت.