جـغـدنــامــه

حالا دیگر آموخته‌ام که جغد نماد خرد و دانایی است

علی دهباشی
1400/03/06

از نوجوانی ذهنی «مجموعه‌ساز» یا به عبارت دیگر «کلکسیونی» داشتم. به یاد می‌آورم از مجلۀ محبوب خودم «کیهان ورزشی» عکس قهرمانان ورزشی مورد علاقه‌ام را با قیچی می‌بریدم و با «سیریش» در دفترهای صدبرگ «فرنو» می‌چسباندم. بعدها عکس‌های نویسندگان کشورهای گوناگون و نویسندگان ایرانی که البته عکس آنها کمتر منتشر می‌شد را در دفتری با «چسب آبکی» می‌چسباندم. حالا دیگر از «سیریش» ترقی کرده و به «چسب آبکی» روی آورده بودم. سال‌ها بعد بود که چسب «اوهو» به بازار ایران آمد و این برمی‌گردد به سال‌هایی که «ماژیک» در رنگ‌های متفاوت، شش‌رنگ و دوازده‌رنگ وارد ایران شده بود و دایی من یک دوازده‌رنگش را برای من به‌عنوان هدیۀ نوروزی آورده بود که با آنها زیر عکس‌ها می‌نوشتم: «ویکتور هوگویِ فرانسوی» و یا «ارنست همینگویِ آمریکایی» و در برخی موارد ذکر می‌کردم مثلا «پیرمرد و دریا از همینگوی» یا «باباگوریو از بالزاک». این‌چنین بود که در زیر تخت، دوره‌های «کیهان بچه‌ها»، «دختران و پسران» و در سال‌هایی که بزرگ‌تر شده بودم مجلۀ «شکار و طبیعت» را نخ می‌بستم که بعدها اولین مقالۀ من در همین مجله چاپ شد.
و اما به لطف دوست روزنامه‌نگارم، پژمان موسوی که ما را سر خشت نشانده است، قرار است دربارۀ «کلکسیون» یا «مجموعۀ جغدهایم» یادداشتی بنویسم.
قصۀ «جغدبازی» یا محترمانه‌ترش «کلکسیون جغدهای علی دهباشی» در ادامۀ همان مجموعه‌سازی دوران کودکی و نوجوانی، برمی‌گردد به سی‌وچند سال پیش که یک روز پی بردم هفده مجسمۀ ریز و درشت جغد جمع‌آوری کرده‌ام و تازه متوجه شدم که بدون اینکه بخواهم، مجموعه‌ای از مجسمه‌های جغد فراهم کرده‌ام.
اهل این حرف‌ها نیستم که بگویم از ابتدا می‌دانستم که جغد نماد آگاهی، خرد و دانایی است. نمی‌دانستم. البته در «فیلم‌های کارتنی» می‌دیدم که در بین حیوانات، جغد همیشه قاضی و اهل دانش است. بعدها کار جدی‌تر شد. در آن سال‌ها که من آغاز کردم، هیچ مغازه‌ای چه «لوکس‌فروشی» و چه مغازه‌هایی که مجسمه و چیزهای دیگری می‌فروختند جغد نداشتند و اگر سؤال می‌کردم می‌گفتند: «حیوان شومی‌ست. برای چه دنبالش می‌گردی؟» و اما من حالا آموخته بودم که در ژاپن، جغد نماد خرد و دانایی است و در سردر منازل، مجسمه‌هایی از آن، به منزلۀ «خوش‌یمن بودن» این پرنده آویزان یا نصب شده است و در یونان به روی سکه و اسکناس، تصویر جغد آمده است.
اما کار جمع‌آوری من به لطف دوستانی که از فرنگ می‌آمدند گسترش یافت و من خواهش می‌کردم که به جای «عطر و ادکلن» یا مثلا کراوات، برایم مجسمۀ جغد بیاورند یا «قلم و خودنویس» (که خود قصۀ دیگری ا‌ست که بعدها درباره‌اش خواهم گفت). بدین ترتیب مجموعۀ من به ششصدوخرده‌ای رسید که یک‌بار البته دستبردی بدان زده شد و مقدار قابل توجهی از آنها به تاراج رفت.
باری، پیش از من جغدبازان دیگری بودند که بد نیست بدانید نخستین جغدباز، دکتر محمد مقدم بوده است که مجموعۀ بسیار خوبی را در خانۀ ایشان دیده بودم. نمی‌دانم که همسر ایشان آیا مجموعه‌شان را حفظ کرده‌اند یا نه.
دومین مجموعه‌دارِ جغد، استاد ایرج افشار بودند که بسیار باسلیقه مجموعه‌ای را فراهم کرده بودند که شامل نه‌تنها مجسمه‌های جغد، بلکه تابلوهایی از سفرهای ژاپن، چین و هند که تصویر جغد بر آن نقاشی شده بود، به دیوار منزلشان نصب شده بود، و یکی از آنها را به من هدیه کردند.
سومین مجموعه‌دار، زنده‌یاد سیروس طاهباز بود که در مجموعۀ او چند تابلو و مجسمه از بهمن محصص دیدم که بر اساس تصویری که از جغد داشت ساخته بود و نمونه‌‌های دیگر که هم‌اکنون در اختیار همسر و فرزندان اوست و خوشبختانه حفظ شده است.
این علاقه‌مندی و شوق من به «جغد» باعث شد که در اشعار شاعران و نوشته‌های نویسندگان، هرجا که به جغد یا مفهومی دربارۀ جغد برمی‌خوردم، یادداشت بردارم. کتابی فراهم شده است تحت عنوان «جغدنامه» و در جست‌وجوی ناشر «جغدباز!» هستم که بر گردنش بگذارم تا آن را منتشر کند. این کتاب شامل ضرب‌المثل‌ها، حکایات و باورهای عامیانه دربارۀ جغد است.
چند کلمه‌ای هم دربارۀ جغد در گذر روزگاران بنویسم. بر اساس پژوهش‌های دوست دانشورم سیما سلطانی که رساله‌ای فراهم آورده و در آنجا ثبت کرده است که درمجموع 220 گونه جغد در جهان وجود دارد. او به باورهای مردمان به جغد، از یونان باستان تا روم باستان و بین‌النهرین باستان پرداخته است. در میان اعرابِ پیش از اسلام، جغد افسانه‌های ویژۀ خود را در رابطه با مرگ داشته است. آنها معتقد بودند که وقتی کسی می‌میرد روانش به صورت جغد بر بالای گور او شیون می‌کند (اشاره به صدای مویه‌وار جغد). در اسطوره‌های هندو و مصر باستان و در متون پهلوی نیز اطلاعاتی دربارۀ این پرنده وجود دارد. در کتاب «نیرنگستانِ» صادق هدایت افسانه‌هایی در رابطه با جغد آمده است. در کتاب «فرهنگ شاهنامۀ»‌ فریتس وولف یک جا به واژۀ جغد اشاره شده است که از جمله به «بوم» در شاهنامه اشاره می‌شود که:
سزد گر بپرسی ز دانای روم  /  که این بد ز زاغ آمده‌ست ار ز بوم!
(شاهنامۀ خالقی، صفحۀ 94)
و البته نمی‌شود به جغد پرداخت و به صادق هدایت نرسید. پس از انتشار «بوف کور» توجه‌ به این پرنده بیش از گذشته جلب شد. درمورد هدایت و دلبستگی او به این پرنده باید گفت که او در «سه قطره خون» و کتاب تحقیقی‌اش تحت عنوان «نیرنگستان» قصه‌های رایج عوامانه دربارۀ جغد را ثبت کرده است. و سرانجام اینکه نیلوفر کشتیاری یک فیلم مستند از مجموعۀ جغدهایم تهیه کرده.

 

روزنامه شرق


جغد کلکسیون جغدنامه

دیگر مطالب بازنشر

اسرار «گاو»

دومین تجربه فیلمسازی داریوش مهرجویی، کارگردان جوان سینما پس از «الماس ۳۳» با این شرط توانست روی پرده سینما بیاید که اول فیلم بنویسند: «داستانی که در این فیلم از نظر تماشاچیان محترم می‌گذرد، مربوط به چهل سال قبل می‌باشد.» نمایش روستایی فقیر ۶ سال پس از اصلاحات ارضی، باب میل رژیم پهلوی نبود که ادعا می‌کرد ایران را به کشوری مدرن تبدیل کرده است. قراردادی در ۱۴ خرداد ۱۳۴۷ بین اداره کل امور سینمایی کشور و غلامحسین ساعدی و داریوش مهرجویی برای ساخت فیلم «گاو» امضا شد که حق‌الزحمه کارگردانی و تنظیم سناریو، دکوپاژ، امتیاز کتاب و دستمزد هنرپیشگان و یک فیلمبردار مقطوعا به مبلغ ۱.۴۵۰.۰۰۰ ریال بود.


بن‌بستِ جهان‌پهلوان

از مرگ تلخ جهان‌پهلوان غلامرضا تختی پنجاه‌وسه سال می‌گذرد، از 17 دی 1346 همواره روایت‌های مختلفی از مرگِ او وجود داشته است. شبهات درباره خودکشی خودخواسته یا قتل توسط ساواک و نیز دلیلِ آن، در میان همگان، از دوست و آشنا و نزدیکانش تا مردم کوچه و بازار و در تاریخ‌نگاری‌ها دیده می‌شود. تا اینکه سال گذشته پسرش، بابک تختی به این شک و تردیدها پایان داد و مرگ تختی را خودکشی خودخواسته‌ای دانست که به خاطر باور تختی به مردم، وضعیت نابسامان سیاسی آن دوران و ناتوانی تختی از تغییر این وضعیت اتفاق افتاد. به قتل رسیدن تختی توسط ساواک یا خودکشی او به خاطر اختلافات با همسرش، ازجمله شایعاتی بود که بر سر زبان‌ها افتاد. بابک تختی این شایعات را رد می‌کند و مرگِ پدرش را خودکشی می‌داند. به مناسبت سالگرد درگذشت جهان‌پهلوان تختی مروری می‌کنیم بر روایت‌های مختلف از مرگ او که دستمایه فیلمِ یکی از مشهورترین فیلمسازان سینمای ایران، علی حاتمی هم قرار گرفت، گرچه اجل به او مهلت نداد تا روایت خود را از مرگ جهان‌پهلوان روی پرده سینما نمایش دهد.


۲۸ مرداد در خانه مصدق چه گذشت؟

دکتر مصدق اصرارش این بود. می‌گفت «شما بروید و من می‌مانم.» ما می‌گفتیم «نخیر، اگر که شما نیایید ما هم نمی‌رویم.» بالاخره در نتیجه اینکه دید این‌طور است گفت: «خب پس من هم می‌آیم.»


اصغر فرهادی: از تصویر و تصور واقعیت تا تثبیت و تکریم ارزش‌ها

در بررسی سینمای «فرهادی»، امری که اغلب از آن غفلت شده، تحلیل و کنکاش در سازوکار تصویرسازی اوست؛ سازوکاری که موجب دستیابی‌اش به‌گونه‌ای واقع‌نمایی به‌شدت ساختارمند شده است که از منظری جامعه شناختی-انتقادی می‌تواند دربردارنده سویه‌ای ایدئولوژیک باشد.

 


درباره حبیب لاجوردی

صدابردار تاریخ در سکوت رفت. قهرمان مبارزه با فراموشی، مقهور فراموشی شد. ۶ سال پس از تحمل آلزایمر، در ۸۳ سالگی در واشنگتن. حبیب لاجوردی (۴ فروردین ۱۳۱۷ - ۳ مرداد ۱۴۰۰)، بنیانگذار و مدیر برنامه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد که نگذاشت صداهای تاریخ معاصر به خاموشی و نام‌های تاریخ‌ساز به فراموشی روند، شکارچی شاهزادگان و شاهزدگان، غربت‌نشینان و عزلت‌گزینان، در کنج غربت شکار مرگ شد؛ با گنجینه‌ای از صداها که اگر همت او پس از سال ۱۳۶۰ نبود، هرگز نه ضبط و نه متنشان ثبت می‌شد.


باطل‌السحر شاعر

«عیب شعر همین است شاید. نمی‌شود چیزی را همان‌طور گفت که هست... سایه‌ای دارد هر کلمه».


کلاف سردرگم تجدد و مواجهه ما با غرب

با وقوع انقلاب مشروطه در سال ۱۲۸۵، درگیری منورالفکران با دنیای غرب و مفهوم «تجدد» بیش‌از‌پیش پررنگ شد. اگرچه پیش از انقلاب مشروطه نیز به‌ویژه پس از جنگ‌های ایران و روسیه، توجه منورالفکران و نخبگان دولتی به غرب و هرآنچه به تمدن غربی مربوط بود؛ از عقلانیت مدرن و مؤلفه دنیای جدید تا مفاهیمی مانند قانون، آزادی و دموکراسی غربی معطوف شده بود اما با روی‌کار‌آمدن رضاشاه و تولد دولت پهلوی پس از یک دوره هرج‌ومرج سیاسی و اجتماعی، مدرنیزاسیون آمرانه رضاشاهی جامعه به‌اصطلاح «سنتی» و «عقب‌افتاده» آن روز ایران را با تغییرات ماهوی گسترده‌ای مواجه کرد؛ تغییراتی که خواست بسیاری از منورالفکرانی بود که تصور می‌کردند جامعه ایران برای دستیابی به پیشرفت، آبادانی و ترقی، مسیری جز آنچه را در غرب پیموده شده است، پیش‌روی خود ندارد. در‌واقع جامعه ایران که از قافله تمدن عقب افتاده بود، نیاز به یک دولت مقتدر ملی به رهبری یک «مستبد منورالفکر» داشت تا هم بتواند نظم سیاسی و سرزمینی را که پس از مشروطه با تهدید مواجه شده بود، در ایران برقرار کند و هم با پیاده‌سازی پروگرام مدرنیزاسیون، جامعه ایران را به یک جامعه پیشرفته مطابق با آنچه در دنیای جدید مرسوم بود، تبدیل کند.