در بهار ۱۹۴۹ النور روزولت به همراه دستنویس بخش دوم خاطراتش سراغ ویراستارهایش در مرکز خاطراتنویسی برای بانوان رفت - این بخش از خاطراتش در مورد سالهای اقامتش در کاخ سفید بود- جوابی که به او دادند این بود «بسیار متن عجولانهای بود انگار که هنگام پا زدن روی دوچرخه در مسیر آتشگرفتهای نوشته شده باشد.» ویراستارها از روزولت خواستند تا دستنوشته را به کمک یک سایهنویس بازنویسی کند. اما روزولت نپذیرفت «آنوقت احساس میکنم کتاب مال من نیست.» در نهایت روزولت یک قرارداد صدوپنجاه هزار دلاری برای فروش کتاب با یک ناشر معتبر امضا کرد و کتاب «آنچه به یاد دارم» کتاب پرفروشی در گیشهها شد و در قلب و روح زنان خانهدار آمریکایی جای گرفت.
این شبیه یک داستان کوتاه برای برانگیختن احساسات خوانندگان و پیش بردنشان به سمت نویسندگی جدی است. شخصیت سیاسیای که داستانش را با کلمههای خود نوشت و در برابر ویراستارهای تنبل تسلیم نشد و بر سر اعتقادش راسخ ایستاد. اما نظر خوانندگان در مورد دستیارهای متعدد روزولت چیست؟ روزولت برای تمام کردن کتابش نهتنها برای ادیت، نظر دادن و ویراستاری روی دستیارهایش حساب کرده بود بلکه آنها باید دستنوشتههایش را برای پیدا کردن خاطرات و وقایع زیر و رو میکردند. سوالهایش را تکمیل میکردند حتی بعضا ساختاری برای جواب دادن به سوالها طراحی میکردند.
حقیقت این است که حتی سیاستمدارانی که ادعا میکنند کتابشان را خودشان نوشتهاند، بهتنهایی این کار را نکردهاند. بهتر است برای پیدا کردن مشکل واقعی در مورد کتابهای سیاستمداران ورای نقد سایهنویسی به این مسئله نگاه کنیم.
یک راه نگاه کردن به مسئله این است که تعریف سایهنویس دشوار است. یولیسیز سایمن گرانت، که خاطراتش یکی از بهترین کتابهای خاطرات رئیسجمهوری است، برای خودش ارتش کوچکی از نویسندگان کمکی داشت. نهتنها مارک توین (Mark Twain)، که کتاب را ویراستاری و منتشر کرد، بلکه تعداد زیادی پژوهشگر و دستیار هم در نوشتن این کتاب سهیم بودهاند، که اکنون اسمی از آنها باقی نمانده است. سیاستمداران مؤلف در دوران مدرن یکی دو سایهنویس هم به این مجموعه اضافه میکنند.
اما حتی با وجود سیاستمدارانی که درفت اول دستنوشته را خودشان مینویسند، و یا کسانی که بعضی از بخشهای کتاب را به نویسندهها دیکته میکنند، و یا تعدادی که تنها مادهخام کتاب را در اختیار نویسندهها قرار میدهند، بازهم اوضاع میتواند از کنترل خارج شوند. همین است که ترم سایهنویسی را جذاب اما بعضا گمراهکننده میکند، چراکه بر طیف وسیعی از کارها دلالت دارد، اگرچه میشود همه اینها را در حوزه نویسندگی جا داد.
به زبان دیگر، تمام کتابهای سیاستمداران تا حدی با همکاری دیگران نوشته میشود. از طرفی آیا کتابی هم است که بیهیچ کمکی نوشته شود؟ باید این نکته را مدنظر داشته باشیم که بسیاری از کتابهای قطور و وزین توجه کمتری از پلتفرمهای شبکههای اجتماعی میگیرند. اما هنوز هم افرادی پیدا میشوند، در بیشتر موارد یک نویسنده حرفهای، که کار سایهنویسی را شدیدا نقد میکند. این نقدها ممکن است با این شروع شود که ببینید چه زیباست وقتی یک سیاستمدار کتاب خودش را خودش مینویسد. (البته من هم موافقم به شرط آنکه واقعا بتوانند به خوبی بنویسند.) اما حملههایی از این دست به سرعت از زمینه منطقی خارج شده و شبیه به واکنشی غیرارادی میشود، و به همین منوال است که ناگهان سایهنویسی تبدیل به نمادی از تمام بحرانهای سیاسی و فرهنگی ما میشود.
در همه این بحثها نوعی از وارونهگویی (irony) وجود دارد: مردم به همان دلیلی روی سایهنویسی تمرکز بیش از حد میکنند که به صورت وسواسگونهای به مسئله مؤلف میپردازند. در ۲۰۰ سال گذشته ما زمان، انرژی و احساسات زیادی را بر موضوع مؤلف، سرمایهگذاری کردهایم، هم بر سر موضوعیت خود مؤلف و هم بر سر آنچه مؤلف را برانگیخته است. در نتیجه اینکه در مواجه با سیستم پیچیدهای که کتاب را تولید و تبلیغ میکند و در نهایت میفروشد، ترجیح ما این باشد که تنها بر یک المان تمرکز کنیم، معنا میدهد. حالا این تمرکز میتواند ایدهئال سازی مؤلف باشد یا کوباندن سایهنویس.
اما اینطور نگاه کردن به مسئله کتابهای سیاستمداران ما را از پرداختن به مشکلات اساسیتر این کتابها دور نگاه میدارد. فکر کنم همه بر این توافق داریم که کتابهایی از این دست بحرانهای مشترکی دارند: نداشتن زبانی متنوع، تمرکز زیاد بر چیزهایی که دانستن آنها برای ما مهم نیستند، یا کمبود جزئیاتی که برای ما اهمیت دارند، و در نهایت بازتابی کلیشهای از داستان زندگی. اما در مذمت سایهنویسی گفتن اشتباه است، چراکه ریشه این مشکلات در سیاستها و مسائل مالی بازار نشر است.
البته این هم داستان درازی دارد. آنچه روزولت برای فروشش دریافت کرد برابر با ارزش یک و نیم میلیون دلار امروز است. حالا اگر بخواهید فهرست آدم بدهای این داستان را کوتاه کنید، آنچه از آن باقی میماند نام ناشران است. ناشران حالا به نویسندههای کم و کمتری پولهای بیشتر و بیشتری میدهند. این نگاه به نویسندگان که در بازار سینما هم با آن مواجهایم منجر به رویکردی از پیش تعیین شده میشود. این شیوه از انتخاب نویسنده منجر به مشکلات دیگر هم میشود. صاحبان نشر باید همزمان که نویسندگانشان را به مثابه کالاهای با ارزشی با قیمتهای بالا نگاه دارند، بازار نشرشان را هم رونق دهند. امروزه سیاستمداران قبل از اینکه کارشان را تمام کنند قراردادهای کتابشان را امضا میکنند، این یعنی فرصتی ۱۲ ماهه برای اتمام کتاب. مثال نقض این شکل از کتاب نوشتن هری ترومن است، او و سایهنویسانش، تقریباً سه سال روی زندگینامه ترومن کار کردند.
اگرچه مسئلهدار بودن بخشی از سیاستمدار بودن است، و احتمالا هر کسی در مواجه با این جمله تلاش میکند بخشی از آن را تغییر دهد، اما سر آخر این سیاستمداراناند، که هم میراثی را در داستان ماندگار میکنند و هم پول خوبی از خدمات عمومی به جیب میزنند. و طبعا برای کسی غافلگیرکننده نیست که کتابهای آنها پر از تلاش برای بازنویسی تاریخ و ارضای میلی بلندپروازانه است.
با در نظر گرفتن تمام این فاکتورهای بیرونی، سایهنویسی زندگی سیاستمداران محصول تنبلی (سیاستمداران) نیست بلکه راهحلی است عقلانی، عارضه است نه خود مشکل. از همه اینها که بگذریم، لارا بوش، که زمانی بانوی اول کاخ سفید بود برای نوشتن خاطراتش «برآمده از قلب» به سایهنوس رویآورد. او در بخش تشکرات کتابش، از لایریک وینیک با این کلمات تشکر کرد «کسی که به من کمک کرد تا خاطراتم را به کلام درآورم.» اگر بوش برای نوشتن به کمک احتیاج داشته، کدام فیگور سیاسی است که کمک نخواهد؟
همین یک ماه پیش خبری درز کرد که وینیک قرار است به اسکات براون هم برای نوشتن کتابش کمک کند. اما بوش و براون یک نقطه اشتراک دیگر هم دارند، روبرت بنت نماینده انتشاراتیها در واشنگتن که برای سارا پالین، هر دو کلینتونها، دیک چنی، باراک اوباما، و بسیاری دیگر قراردادهای مولتی میلیونیای به ارمغان آورده است.