از همان زمان که بهعنوان مردی جوان شروع به خواندن خاطرات چارلز دوگل کردم، نسبت به داستانهایی که سایهنویسی شدهاند، احساس شیفتگی دارم. اگرچه اینکه نویسندهی مشهور آندره مالرو در نوشتن این خاطرات با دوگل همکاری کرده ثابت نشده، اما من تصمیم گرفتم شایعات در رابطه با این همکاری را باور کنم، چرا که این کتاب هم مثل برقگرفتگی روی خواننده تأثیر میگذارد و هم بسیار سرگرمکننده است، و دوگل به نظر هیچکدام از این دو ویژگی را دارا نیست. با به تصویر کشیدن زندگیِ دوگل بهعنوان شوالیهای در ادبیات فرانسه، انگار که کتاب به شما میگوید: «من حواسم به دنیرو هست، شما برید دنبال کامارو».(جملهی طنزآلود)
همکاری دوگل و مالرو اگر واقعیت داشته باشد، نمایشی از سایهنویسی در بهترین شکل ممکن است. شخصیت جالبی که ذهنِ توانایی دارد اما زمانی برای نوشتن کتاب ندارد، دستان توانای نویسندهای نابغه را به کار میگیرد. مولف فاکتهای مربوط نسبت به شخصیتها و خاطرات و غیره را تعریف میکند، اما سایهنویس است که در واقع کار سنگین را انجام میدهد. اما عموماً کسی به وجود سایهنویس اقرار نمیکند، چون این باعث میشود مردم شروع به کنجکاوی کنند. همین سناریو در مورد کتاب «پروندههای شجاعت» جان. اف. کندی هم صادق است، کتابی که برای سناتور جوان و بیتجربه جایزهی پولیتزر را به ارمغان آورد، کتابی به قطع یقین توسط او نوشته نشده بود. فلسفهی پشت این کار کاملاً مشخص است، کتاب را بنویسید، بگذارید بقیه سر اینکه چهکسی کتاب را نوشته است بجنگند.
اما اخیراً، ابر سنگینی روی سرزمین مهگرفتهی سایهنویسی سایه انداخته است. چرا که شفافیت در مورد همکاری نویسندههای منجر به سردرگمی بیشتر در مورد مولفها شده است. اوضاع آنجایی به سمت نامطلوبی رفت که بازیکن سرشناس بسکتبال چارلز بارکلی ادعا کرد که در کتاب زندگینامهی خودش، نقل قولی اشتباه از او آمده است. این باعث شد که بسیاری در مورد اینکه سایهنویسان چه میزان از متریال خامی استفاده میکنند که مولف در اختیار آنها قرار میدهد، شک کنند. شوکآور بود. دو سال بعد، هیلاری کلینتون که نام خودش را بهعنوان مولف روی زندگینامهی بسیار حوصلهسر برش زده بود، تا صفحهی ۵۲۹ کتاب صبر کرده بود تا بالاخره بگوید، سایهنویسِ سخنرانیهایش در واقع کسی است که بسیاری از کلمات این کتاب را نوشته است. البته خود کتاب هم شبیه یک سخنرانی بسیار طولانی و کشدار بود. نوت گینگریچ اخیراً به تمام همکاریهای نویسندهها طی این سالها لقب تیم نویسندگان میدهد. یکی از اعضای این تیمِ نویسندگان، استاد تاریخی است که گینگریچ با همکاری او مجموعه کتابی در رابطه با جنگهای داخلی آمریکا منتشر کرد. مجموعهای که در آن تلاش شده بود تا گذشته را به صورت خیالیای به تصویر بکشد، انگار نه انگار که تخیل در مورد اکنون به اندازه کافی بد باشد. این کار مخاطبان را به شدت سردرگم کرد، «چه میزان از این کتابها را شما خودتان نوشتهاید آقای گینگریچ؟» «آیا طنز موجود در مجموعه کار شماست؟» «یا تقسیمکارتان اینطور است که شما روایت جنوبیها را مینویسید و او روایت شمالیها؟»
دقیقاً برای پیشگیری از همین سوالها بود که دوگل، مالرو را استخدام کرد تا کتاب خاطراتش را به تحریر در بیاورد... یا حداقل دشمنانش که اینطور میگویند.
یکی از مولفهایی که به صورت درخشانی از افتادن در دام بحرانهای گوریدهی مربوط به سایهنویسان جان سالم به در برده، دونالد ترامپ است. طی ۱۸ سال گذشته نام ترامپ روی آثار زیادی آمده و همکاران نویسندهی بسیاری داشته است. اما طی این سالهای زیاد همکاری با سایهنویسان، ترامپ موفق شده است تا کنترل زیادی روی اوضاع داشته باشد. به طور مثال در کتاب «ترامپ: هنر معامله» که در سال ۱۹۸۷ به بازار آمد، سایهنویس اثر تونی اشتوآرتز، در شروع کتاب، استایلی، قلدرمآبانه و بریده بریده به این کالای ترامپی بدهد: «من کاری را برای پول انجام نمیدهم. بهاندازه کافی پول دارم، بیشتر از آنچه که به آن احتیاج داشته باشم. من برای اینکه کاری را انجام داده باشم، انجامش میدهم.»
17 سال بعد کتاب جدید ترامپ با عنوان «ترامپ: چگونه مثل یک بیلیونر فکر کنید» که توسط مردیت مکآیور نوشته شده بود، سر و صدای زیادی به راه انداخت.
«در جهانی با تعداد جمعیتی بالغ بر ۶ بیلیون، تنها ۵۸۷ بیلیونر وجود دارند. این یک کلوپ خصوصی است، میخواهید به ما ملحق شوید؟»
گفته میشود که «توماس مان، کتاب اعترافات فلیکس کرول را زمانی که بسیار جوان بود شروع کرد. و برای دههها آن را به کناری گذاشت تا اینکه وقتی دوباره به آن برگشت دقیقاً از همانجایی که روایت را رها کرده بود، شروع کرد.» واسطهها در کتابهای دونالد ترامپ هم همینطورند، میآیند و میروند اما صدا و لحن ترامپ هرگز تکانی نمیخورد. این واقعاً یک دستآورد حیرتآور است. تنها نقد من این است که ترامپ احتمالاً مسئول بخشی از بزرگترین ابداعات ادبیات مدرن است «کاملاً به رسمیت شناخته شدن سایهنویسان»؛ در پایانبندی چگونه «مثل یک بیلیونر فکر کنید» پس از اینکه ترامپ از همه دستاندرکاران نشر کتاب تشکر میکند، سایهنویس کتاب یعنی مکآیور، از خانواده و دوستان خودش هم تشکر میکند.
* این یادداشت، ترجمهی بخشی از جستاری با همین عنوان (Ghosts in the Machine) منتشر شده در نیویورکتایمز است. بخشهایی که مربوط به مثالهایی کاملاً ناآشنا با ادبیات فارسی بود در ترجمه نیامده است.