بخش اول
سایهنویسی میتواند مفهومی رازآلود باشد، در سایه ماندن هویت نویسندهی یک اثر میتواند به گمانهزنیهای بسیاری در رابطه با اثر بیانجامد. اما آنجالی توماس در مطلبی که با همین عنوان در مجلهی «خلیجتایمز» چاپ کرده است، بهاختصار به جوانب مرموز این حرفه پرداخته است. مواردی که شاید بتوان گفت همزمان که میتواند لذات کار سایهنویسی باشد، چالشهای این حرفه نیز محسوب میشود.
در یکی از این فروشگاههای آنلاین موقت بود که بهصورت اتفاقی به کتاب ماموریت بورن (منتشرشده در سال ۲۰۱۲) رابرت لودلوم، نوشتهی اریک ون لوستبادر برخوردم. تا آن لحظه هیچوقت به نامی که کنار خالق بورن میآمد، دقت نکرده بودم، اگرچه اولین بارم هم نبود که میدیدم اسم نویسندهای کنار خالق اثر نوشته میشود. اما اولین بار در همین فروشگاه بود که توانستم این دو نکته را بههم متصل کنم. این برای خودم شبیه رمزگشایی یک راز بود، البته کمی دیر موفق شدم بفهم که داستان از چه قرار است، اما همانطور که میگویند، دیر فهمیدن بهتر از هرگز نفهمیدن است.
این روح لودلوم نبود که از داخل قبر داستانها را قلم میزد، چراکه لودلوم ۲۰۰۱ مرده بود، اما سری کتابهایش تا به امروز هم با داستانهایی هیجانانگیز جدید منتشر میشود. این کار یک سایهنویس بود که نوشتن سری کتابهای لودلوم را پس از مرگش ادامه دهد.
من کتابهای سایهنویسان زیادی را خواندهام بدون اینکه بدانم این خالق آن کتابها نویسندگانی در سایه هستند. این سایهنویسان بودند که در قامت نویسندگان مورد علاقهی من در حال روایت داستان بودند. احترام من برای سایهنویسان امروزه چند برابر گذشته است. شخصا بهعنوان یک نویسنده ممکن است هرگز علاقهای به سایهنویسی نداشته باشم اما از خواندن یک کتاب خوب بسیار لذت میبرم و برایم مهم نیست اگر خود «کاسپر» (شخصیت کارتونی شبح) هم آن را نوشته باشد.
البته لازم نیست حتما بمیرید تا یک سایهنویس به هزینهی شما قلم را بهجای شما دست بگیرد. حتی بعضا لازم نیست بهعنوان یک نام وجود خارجی داشته باشید. مثال خوب این ادعا کارولین کین است که حتی یک شخصیت واقعی نیست اما گروهی از سایهنویسها با نام مستعار کارولین کین و نوشتن سری کتابهای نانسی درو؛ کارآگاه نوجوان، روزهای بسیار خوبی در کودکی من رقم زدند. الکساندر دوما، نویسندهی فرانسوی مثال بسیار خوب دیگریست. دوما، نجیبزادهی فرانسوی آنطور که سعی کرده بود همه را متقاعد کند که خودش نویسندهی یکی از مشهورترین کتابهای قرن نوزدهم است، نبود. سایههای بسیاری روی این ادعای او شبهه انداختهاند، و البته تعدادی هم شواهد برای زیر سوال بردن ادعای او موجود است، که این «سه تفنگدار» و «کنت مونت کریستو» را دستکم بهتنهایی ننوشته است. آگوست ماکه (Auguste Maquet)، دوما را در نوشتن این شاهکارها همراهی و یاری کرده است، نویسندهای که برخلاف دوما هرگز لذت اعتبار نوشتن این کتابها را نبرد و در نهایت در گمنامی از دنیا رفت. اما این جملات روی سنگ قبر ماکه در قبرستانی در پاریس به حک شده است: سه تفنگدار، کنت مونت کریستو و ملکه مارگو.
اینطور به نظر میرسد که بسیاری از سایهنویسان فرصت نوشتن کتابهایی از آن خود را نداشتهاند. اما دانش و مهارت آنها در نویسندگی به دیگر کمک کرده است تا بتوانند کتابهایشان را به تحریر درآورند. اما علیرغم شهرتی که سایهنویسان امروز در اذهان عمومی پیدا کردهاند، به نظر میرسد تصور عمومی نسبت به آنها به دو بخش تقسیم میشود.
سایهنویسی حرفهای به قدمت قرنهاست
کارن کول، یک سایهنویس با سابقه است که یک موسسهی سایهنویسی در بریتانیا دارد. او دیدگاه بسیار مثبتی به حرفهی سایهنویسی و شهرتی که در این چند سال گذشته پیدا کرده، دارد. او میگوید سایهنویسی چندین قرن قدمت دارد، «سایهنویسی نه جدید و نه غیرقانونی است. نوشتن بهجای دیگران و دریافت پول در ازای این سرویس کاری کاملا اخلاقی است. حتی اگر هیچ اعتباری به سایهنویس داده نشود.» «نویسندهها میتوانند در تنوع بالایی از موضوعات برای مشتریانشان بنویسند، و در ازای آن پولی خوبی هم دریافت میکنند.«
کارن با غرور خاصی میگوید: «بهعنوان یک سایهنویس همیشه از شما خواسته میشود تا حوزهی مشخصی را بهعنوان تخصصتان اعلام کنید. من در حوزهی کتاب خاطرات، بالاخص خاطرات ارتشیها تخصص دارم. اما همچنان دوست دارم در بخشهای دیگری هم کار کنم و تجربه کسب کنم. یکی از حوزههای مورد علاقهی من سایهنویسی کتابهای داستانی است. علاوه بر ناداستانها از دیگر آثاری که سایهنویسی کردهام میشود به سایهنویسی حول موضوع هولوکاست و مارتین لوتر کینگ، کلاسهای اسبدوانی انگلیس، مدارس خصوصی روسی و داستانهای مربوط به عروسکهای جادویی (وودو) هایتی اشاره کرد.«
او با اشاره به محاسن کار سایهنویسی میگوید نکتهی دیگر سایهنویسی علاوه بر منعطف بودن موضوعاتی که روی آنها کار میکند این است که میتواند ساعات کاریاش را خودش انتخاب کند و از هر مکانی که دوست داشته باشد، کار نوشتن را انجام دهد. البته سایهنویس حرفهای باید برای کارهای کمی غیرمعمول هم آمادگی داشته باشد.
»مشتریهای من بعضا حتی کار با کامپیوتر را هم بلد نیستند. مثلا یک در حال حاضر با یک رزمندهی بازنشسته کار میکنم که از من خواسته است برای ادامهی پروژه با پسرخواندهاش در ارتباط باشم. در موارد اینچنینی برای مشتریام نوار کاست یا سیدی آماده میکنم تا بتواند محتوای جلسات را مرور کند. من فقط محتوای کتابها را سایهنویسی میکنم اما سایهنویسانی هستند که مثلا نمایشنامه سایهنویسی میکنند، موزیک میسازند و ترانه سایهنویسی میکنند. سایهنویسی یک پدیدهی جهانی شده است.«
او میگوید بهترین سایهنویسها موفق میشوند تا لحن و صدای نویسنده را در پروسهی سایهنویسی بازسازی کنند. «سایهنویسها ممکن است هیچگاه کتاب خودشان را ننویسند، اما نوع رویکرد آنها به حوزهی نویسندگی متفاوت است، آنها دانش خود را برای به تحریر درآوردن ایدههای دیگران به کار میبرند و به دیگران کمک میکنند تا بتوانند کتابی از آن خود داشته باشند. این موقعیت به سایهنویسان امکان این را میدهد که در پروسهی نشر جایگاه ویژهای را از آن خود کنند.«
برپایهی حرفهای کارن کول، یک سایهنویس خوب باید بتواند در تمام مدت به نگارش درآمدنِ کتاب، رابطهی بسیار نزدیکی با مشتری بسازد و بهخوبی با آنها ارتباط برقرار کند. چراکه سایهنویسی در واقع زنده کردن عنوان دیگری بهواسطهی سایهنویس است.
اما کارن معتقد است همچنان بهترین بخش کار سایهنویسی آزادی عمل سایهنویسان در انتخاب نحوهی کار کردنشان است. «شما با بندهای معمولی که دستوپای کارمندان را بسته است درگیر نیستید، در کار سایهنویسی در واقع شما به معنایی رئیس خودتان هستید.«