لیست سیاه‌ هالیوود

1399/12/16

لیست سیاه‌ هالیوود یا هالیوود ده، اصطلاحی است که در اواسط قرن بیستم به هنرمندانی اطلاق می‌شد که به اتهام همدلی با کمونیست‌ها و بعضا فاشیست‌ها به دادگاه خوانده شدند.اگرچه این لیست با احضار ده نفر شروع شد، اما تا اواسط دهه پنجاه، تعداد بسیار زیادی (تا حدود سیصد نفر) به این فهرست افزوده شدند. برتولت برشت، نویسنده مطرح آلمانی‌ نیز در این دادگاه‌ها روی صندلی متهمان می‌نشیند. او که به‌خاطر فرار از حزب فاشیست‌ به آمریکا آمده بود، حالا در دادگاهی نشسته بود که به او و همفکرانش لقب فاشیست‌های سرخ می‌داد. 

سال ۱۹۴۷ زمان شروع این دادگاه‌هاست، یعنی کمی پیش‌تر از دوره موسوم به مک‌کارتیسم یا وحشت سرخ در آمریکا. دورانی که به بهانه‌ قلع و قمع کمونیست‌ها و فاشیست‌ها، اتهامات بسیاری (بعضا بدون شواهد کافی) به افراد زده می‌شد. کنش‌گران اتحادیه‌های کارگری و بسیاری از هنرمندانی‌ که در حوزه‌های ادبیات و سینما کار می‌کردند، سوژه این اتهامات بوده‌اند. انتقادات بسیاری به این دوره وارد است، مهم‌ترین آن‌ها شاید همین باشد که احضار افراد به دادگاه تنها به دلیل اعتقادشان، به بهانه‌ خدشه‌دار کردن امنیت ملی و ترس از نفوذ شوروی به آمریکا، عملی خلاف قانون اساسی آمریکا بود.

حقیقت این است که جنگ سرد در آمریکا، نمونه‌درخشانی‌ است از تبدیل ترس‌های جمعی کشوری که تازه از جنگ درآمده، یا نوعی از فانتزی است که به صورت اغراق‌شده و ترسناکی از وحشت از دیگری‌ گنگ می‌گوید.

 

دیگر مطالب ویدئو

آزمایش‌های هسته‌ای جزیره بیکینی

امروز سالگرد اولین تست هسته‌ای آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم است. در تاریخ یک جولای ۱۹۴۶ ارتش آمریکا عملیات چهارراه یا CrossRoads را در جزیره‌ی مرجانی بیکینی واقع در شبه‌جزایر مارشال از توابع آمریکا کلید زد. این سری از آزمایش‌های هسته‌ای زیر نظر رئيس جمهور وقت هری ترومن انجام شد. سوژه‌ی مورد نظر برای تست اول، میزان مقاومت کشتی‌های نزدیک به محل انفجار و تاثیر رادیواکتیو بر حیوانات بود، ۵۷ حیوان روی یکی از کشتی‌ها بسته شده‌ بودند تا امکان درک بهتر عوارض قرار گرفتن در معرض امواج رادیواکتیو را به دانشمندان بدهند. بمب استفاده شده در انفجار اول شباهت بسیار زیادی به بمب استفاده شده در انفجار ناکازاکی در سال ۱۹۴۵ داشت.

این بمب  در ارتفاع ۱۵۸ متری از سطح دریا منفجر شد که انرژی‌ای ۲۳ کیلوتونی آزاد می‌کرد. ۷۸ بدنه‌ی کشتی در اطراف مرکز انفجار قرار داشتند که پنج تای آن‌ها به کل غرق شدند و ۱۴ کشتی‌ها به شدت آسیب دیدند. 

اما طبق معمول عملیات‌های هسته‌ای آزمایشی، میزان آلودگی انفجار به شکل فاجعه‌باری دست‌کم گرفته شد. بلافاصله پس از انفجار به تعداد زیادی از ملوانان نیروی دریایی دستور داده شد تا وارد کشتی‌های آسیب دیده شوند و از غرق شدن آن‌ها جلوگیری کنند. 

که همین منجر به تماس مستقیم آن‌ها با آلودگی رادیواکتیو شد.ساکنان محلی جزیره نیز پس از آزمایش‌های هسته‌ای سال ۱۹۴۶ به علت آلودگی بالای رادیواکتیو در جزیره مجبور به ترک محل زندگی‌شان شدند. این جزیره تا آخرین گزارش موجود که به سال ۱۹۹۷ برمی‌گردد به علت آلودگی بالا غیر قابل زیست شناخته شد. طبق گزارش احتمالا تا سال‌های سال امکان بازگشت این ساکنان به جزیره وجود نخواهد داشت.


ژوزه ساراماگو در کلمبیا

ژوزه ساراماگو، نویسنده‌ی نامدار پرتغالی در حال تور دور اروپا به مناسبت انتشار کتاب جدیدش «دخمه» در فوریه‌ی سال ۲۰۰۱ است. در این کتاب ساراماگو به انتقاد از مصرف‌گرایی و اقتصاد جهانی‌شده نیز می‌پردازد. 

در این ویدئو او را در کلمبیا می‌بینید، «دخمه» در کلمبیا تبدیل به یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های سال شد. 

«خشونت در کلمبیا بخشی از زندگی هر روزه است. وقتی فرد به وضعیت این‌چنینی عادت می‌کند،«پوست کلفت» می‌شود. که تنها راهی است که بتواند از خودش در برابر وضعیت غیر قابل اجتناب محافظت کند.»

« برای من واضح است که این اقتصاد جهانی شده شکلی از توتالیتاریسم است که نیازی به سانسور و پلیس و زندان و شکنجه ندارد. همه چیزش به صورت زیرپوستی و غیرقابل تشخیصی در جریان است. نوعی ناسازگاری اساسی بین این جهانی‌شدن و حقوق بشر وجود دارد. اگر ما می‌خواهیم جهانی شدن را تجربه کنیم باید بدانیم که کار حقوق بشر تمام است. به نظر من نبرد قرن بیست و یکم، نبرد انسان قرن بیست و یکم دفاع از حقوق انسانی است و نه تنها دفاع که اعاده‌ی حیثیت از حقوق انسانی.»

«ما در حال از دست دادن یکی از خودمان هستیم. اما تنها یکی از خودمان را از دست نمی‌دهیم بلکه بخشی از دیگری را هم از دست خواهیم داد. تنها راه حل موجود این است؛ همبستگی و مسئولیت‌پذیری. من پیغمبر یا پیش‌گو نیستم، من تنها یک انسانم، تنها یک نویسنده‌ام.»


آنا آخماتووا

آنّا آندرییوا گارینکو متولد ۱۱ ژوئن ۱۸۸۹، یکی از شاخص‌ترینِ شاعران و نویسندگان روس بود. آنا در ۱۸ سالگی اولین شعرش را به چاپ رساند، و در همان زمان به درخواست پدرش نام مستعار آنا آخماتووا را برای خود برگزید. او به همراه تنی چند از شاعران روس دیگر، مکتب آکمه‌ئیسم را در دهه‌ی اول قرن بیستم پایه گذاری کرد.

آخماتووا در شروع جنگ جهانی اول ۲۵ ساله بود، اما جنگ تنها اتفاق مهم تاریخی‌ای نبود که از سر گذراند.  پس از انقلاب اکتبر در سال ۱۹۱۷،دوران نقره‌فام ادبیات روسیه شروع شد، دهه‌‌ی شکوفایی ادبیات در شوروی، دورانی که آخماتووا شهرت نسبی‌ای به عنوان یک شاعر پیدا کرده بود. در دوران پس از جنگ، همسرش اعدام و پسرش دستگیر شد. یکی از معروف‌ترین اشعار آخماتووا، شعر مرثیه است که طی سه دهه سروده شده و در رابطه با اختناق حاکم در دوران استالین است. 

علی‌رغم انتقادات سرسختانه‌ای که آخماتووا نسبت به استالین و سیاست‌های داخلیش داشت، او هرگز شوروی را ترک نکرد. انتخاب آخماتووا برای ماندن در روسیه و ادامه‌دار بودن فعالیت او علی‌رغم سانسورهای دوران استالین، او را تبدیل به فیگوری شاخص در ادبیات روس کرده است.

آنا آخماتووا توانست در سال‌ ۱۹۶۵ آزادانه به خارج از شوروی سفر کند در همان سال نامزد جایزه نوبل شد و مدت کوتاهی پس از بازگشتش از انگلستان در بهار ۱۹۶۶ بر اثر سکته قلبی درگذشت. 

 

پانزدهم خرداد به روایت مبصر

صبح روز پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ در پی بازداشت آیت‌الله خمینی مردم در تهران، قم، شیراز، مشهد و ورامین به خیابان‌ها آمدند. 

تظاهرات پانزدهم خرداد توسط ارتش، گارد شاهنشاهی، شهربانی و ژاندارمری سرکوب شد. آن‌چه در ویدئو می‌شنوید صدای محسن مبصر معاون شهربانی کل وقت است. و تصاویری که مشاهده می‌کنید از آرشیو Getty (گتی) تهییه شده است، بنابر توضیحات آرشیو این مجموعه، عکس‌ها منسوب به تظاهرات فردای بازداشت آیت‌الله خمینی مصادف با سوم ژوئن ۱۹۶۳ (پانزدهم خرداد ۱۳۴۲) است. این مجموعه اثر Georges Menager عکاس خبرگزاری فرانسه مستقر در ایران بوده است. 

آن‌چه در تاریخ از نحوه‌ی سرکوب در روز پانزدهم خرداد باقی مانده است، یک‌پارچگی سیستم در سرکوب و هماهنگی ارتش و ژاندارمری و شهربانی در اجرای سرکوب است. جالب آن‌که این بخش از مصاحبه‌ی محسن مبصر که از قضا، مربوط به بخشی از بدنه‌ی سرکوب که در حال انجام عملیات روی زمین است، رخنه‌ای در این تصور قالب، یعنی یکپارچگی و دقت سرکوب، ایجاد می‌کند. در بیشتر مصاحبه‌های موجود در تاریخ شفاهی در رابطه با پانزدهم خرداد به صراحت و سرعت عمل اسدالله علم در هماهنگ نگه‌داشتن و قدرتمند جلوه دادن نیروهای نظامی هم‌دست در سرکوب اشاره دارد. اما این خرده روایت محسن مبصر، و یا احتمالا سربازانی که در آن روز مشغول دویدن در خیابان‌ها بوده‌اند و مصاحبه‌ای از آنان در دسترس نیست، است که می‌تواند قالبی دیگر برای روایت این بخش از تاریخ ارائه دهد. روایتی که در آن ارتش و گارد و شهربانی و ژاندارمری، در یک همهه‌ی نه چندان یکپارچه دست به کار ساکت کردن صداهای مخالف‌اند و اگرچه که در بستری از گفتمان رسمی مشغول روایت تاریخ‌اند اما اشاراتی به آن اضافه می‌کنند که گه‌گاه ممکن است با روایت تاریخی‌ای که به آن رسمیت بخشیده‌اند، متناقض باشد.

 

یک می و تظاهرات هی‌مارکت

به گفته‌ رزا لوکزامبورگ، فیلسوف، نویسنده و کنش‌گر  لهستانی/آلمانی، ایده‌ اعتصاب سراسری کارگران برای ۸ ساعت کار، به کشور استرالیا و ۲۱ آوریل سال ۱۸۵۶ بازمی‌گردد. تظاهرات سال ۱۸۵۶ آن‌قدر تأثیرگذار بود که کارگران تصمیم گرفتند تا در سال‌های آینده هم اعتصابات را دنبال کنند. به عقیده‌ لوکزامبورگ آن‌چه  تجمعات ۲۱ آوریل را ادامه‌دار کرد، شهامت کارگران، همبستگی و خواستی بود که در آن حق ۸ ساعت کار را برای تمام کارگران جهان حقی مسلم می‌دانست. 

اما، یک می ۱۸۸۶، دویست هزار کارگر در ایالات‌متحده برای  به رسمیت شناخته‌شدن حق ۸ ساعت کار، دست به اعتصاب زدند. این تظاهرات در شیکاگو منجر به فاجعه‌ای تمام‌عیار شد؛ برگی از تاریخ کارگری که آن را با نام غائله هی‌مارکت هم می‌شناسند. 

کارگران هی‌مارکت در شیکاگو که از شرایط سخت کاری و آسیب‌های فیزیکی حین کار به تنگ آمده بودند، اعلام کردند که تا به خواسته‌ محدودیت ۸ ساعته‌ کار نرسند، دست از اعتصاب برنمی‌دارند. پس از این‌که یک بمب دست‌ساز در جمعیت منفجر شد، پلیس که منتظر بهانه‌ای برای به برهم زدن اعتصاب بود، وارد درگیری شد و چهار نفر از رهبران کارگری را دستگیر و سپس اعدام کرد، تعداد دقیق کارگران کشته‌شده در غائله هی‌مارکت مشخص نیست.

همزمان با تحولات کارگری در آمریکا، جنبش کارگری در اروپا نیز قدرتمندتر شد، تا آن‌جا که در سال ۱۸۸۹، چهارهزار نماینده کارگری در کنگره بین‌الملی کارگران شرکت کردند. همین‌جا بود که کنگره تصمیم گرفت تا روز یک می را روز جهانی بدون کار اعلام کنند.


سارتر و گفتاری در باب روشنفکر

ژان پل سارتر در سال ۱۹۰۵ (۱۲۸۴) در فرانسه متولد شد و در سال ۱۹۸۰ (۱۳۵۹) پس از آن‌که قوه‌ بینایی اش را به طور کامل از داد، بر اثر بیماری ریوی از دنیا رفت. سارتر، رمان‌نویس، فیلسوف، و نمایشنامه‌نویس، و یکی از شاخص‌ترین فیلسوفان مکتب اگزیستانسیالیسم در قرن بیستم بود، در سال ۱۹۶۴ دست رد به سینه جایزه ادبی نوبل زد. جایزه‌ای که «برای تقدیر از کار او در تولید محتوایی غنی و عمیق، سرشار از روح آزادی‌خواهانه و حقیقت‌طلبانه، و بسیار تأثیرگذار در قرن» در نظر گرفته شده بود. 

من روشنفکر را تا پیش از آن‌چه در می اتفاق افتاد این‌طور می‌دیدم. 

اما، پس از ماه می اتفاق عجیبی رخ داد.

جنبش دانشجویی که اتفاقات می‌ را رقم زد به خیابان‌ها رفت تا در برابر چیزهایی مبارزه کند.

و مشخصا در برابر مطلق بودن دانشگاه قد علم کرد. [در برابر] دانش و قدرت اساتید. [در برابر]  مداخله‌‌ی دولت در فرهنگ. 

این‌که این جنبش منحصر فرد بود به موارد کمی تقلیل داده شد. در حالی‌که باید جهانی می‌شد، برای همه

از خلال تمام این‌ها ما می‌فهمیم که آن‌چه مورد هدف قرار گرفت، روشنفکر کلاسیک بود.

بخشی از این خیزش حول مفهوم روشنفکر کلاسیک بود.

 

*برای مطالعه متن کامل مصاحبه به اینجا مراجعه کنید.
 

نگاه معذبِ صادق هدایت

هفتاد سال از مرگ صادق هدایت می‌گذرد. نهم آوریل 1951 جسد او را در آپارتمانش در پاریس، در حالی که بر اثر تنفس آگاهانه گاز خودکشی کرده بود، پیدا کردند. صادق هدایت برآمده از پس‌زمینه تاریخی و درهم‌تنیده با گذشته تنگدست و پرآشوب ایران بود. او هرگز نمی‌توانست از جهان سنتیِ مثالی‌ای که با تجربه مدرنیته ازدست‌رفته بود به‌تمامی کنده شود. با این ‌حال او توانست خود را هم‌چون نقش‌برجسته‌ای رازآلود از دل این پس‌زمینه سوزان نمایان کند. هدایت به‌راستی فرشته ساکن دوزخ بود. به قول یوسف اسحاق‌پور «هدایت نخستین نویسنده مدرن ایران بود و دیدِ مدرن هم آسمان نمی‌شناسد. تنها می‌داند که جهنمی هست، و جهنم هم در همین دنیاست». او پیشگویانه، مختصات و نقشه این دوزخ را مساحی کرد و نشان‌مان داد. همین امر او را در جایگاه نخستین و مهم‌ترین نویسنده‌ مدرن ایران می‌نِشاند.