معمای دوستی شاه و سادات!

روایت هایی از یک استقبال که دردسر ساز شد

صابر گل‌عنبری، کارشناس ارشد مسائل بین‌الملل
1399/11/17

دیپلماسی ایرانی: صابر گل‌عنبری در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می نویسد: احمد بهاء الدین، روزنامه‌نگار مصری سادات را شیفته شاه معرفی می‌کند و می‌گوید پس از بازگشتش به مصر، سادات پرسش‌های زیادی از وی درباره شاه ایران مطرح می‌کند که همه آنها با چاشنی تمجید از او بوده است. بهاء الدین می‌گوید که سادات شاه را شخصی هوشمند و خارق العاده می‌دانست که توانسته است بر خلاف دیگران قدرت خود را حفظ کند.

 

در روزهایی که دوستان خارجی بی‌شمار شاه، همه به او پشت کرده بودند، انور سادات، رئیس جمهوری مصر تنها کسی بود که او را رها نکرد. با وجود آنکه از دوستی سادات و پهلوی حدود 5 سال بیشتر نمی گذشت، اما این دو به متحدانی ثابت قدم تبدیل و به نوعی هم سرنوشت هم شدند. هر دو به فاصله کوتاهی از هم از دنیا رفتند. شاه پس از ترک ایران، ابتدا به اسوان مصر و پس از یک هفته به مراکش رفت و آنجا حدود دو ماهی ماندگار شد. استقبال قاهره و رباط از شاه سرآغاز تنشی طولانی در روابط با تهران شد که هنوز هم ادامه دارد. چند ماه پس از استقبال سادات و معاونش، حسنی مبارک از شاه، قرارداد کمپ دیوید امضا شد و انقلاب اسلامی که دل خوشی از سادات نداشت، روابط خود با مصر را قطع کرد. بعدها تلاش زیادی برای ارتقای سطح روابط شد؛ اما قاهره روی خوش نشان نداد و یکی از دلایل مهم هم تاثیر متغیر اسرائیلی است. 

ملک حسن دوم نیز بر اساس آنچه در کتابش "حافظه پادشاه" آمده با محمد رضا پهلوی در مصر تماس می گیرد و شخصا از وی برای سفر به مراکش دعوت می‌کند و به وی می‌گوید تا هر زمانی که دلش می‌خواهد می‌تواند آنجا بماند؛ اما وی خیلی زود پشیمان و از ادامه پذیرایی از شاه در رباط منصرف می‌شود و از طریق رئیس دیوان پادشاهی خود به وی اطلاع می‌دهد که دیگر ماندن وی در مراکش امکان‌پذیر نیست. ملک حسن در بهار 58 با تعیین عبدالهادی تازی به عنوان سفیر جدید خود در تهران در تلاش برای دلجویی از انقلابیون ایران بر می‌آید. ناگفته نماند که تازی جدا از دیپلمات بودن، مورخ و نویسنده مشهوری هم بود که در سال 1394 درگذشت. وی دو کتاب با موضوع ایران نوشته است؛ یکی با عنوان "روابط ایران و مراکش" و دومی "ایرانِ دیروز و امروز". به هر حال، پادشاه مراکش از طریق تازی پیامی می‌فرستد که استقبال از شاه صرفا به "دلایل انسانی" بوده است؛ اما پیامش تحت تاثیر شور انقلابی آن روزها و دلخوری از پذیرفتن شاه جدی گرفته نمی‌‌شود. 

پس از دو سال، اعتراضات مردمی در مراکش برای بهبود وضعیت معیشتی شروع می‌شود و دولت آن، انقلاب اسلامی ایران را به تحریک مردم متهم می‌کند و ملک حسن دوم سخنرانی تندی علیه بنیانگذار انقلاب انجام می‌دهد. در کنار آن نیز مساله صحرای غربی و جبهه پولیساریو بر دامنه اختلافات می‌افزاید. 

اما در این میان، آنچه هنوز به عنوان معمایی ناگشودنی باقی مانده؛ دوستی و صمیمیت باورناپذیر میان انور سادات و شاه است. هنوز هم این مساله در محافل آکادمیک و تاریخ انگاری عربی توام با این پرسش مطرح است که چه عاملی باعث شد تا سادات با وجود رویگردانی همه دوستان شاه، او را بپذیرد و همچون یک پادشاه که انگار هنوز در راس قدرت است، تا بعد از مرگش هم به او چنان احترامی بگذارد؛ در حالی که جهان سیاست دنیای ناپایداری دوستی‌ها و دشمنی‌هاست.

پاسخ‌های متفاوتی در این باره داده شده؛ از جمله این که گفته می‌شود پذیرفتن شاه به درخواست آمریکا بوده است. اما شکل رفتار سادات با وی موید این مدعا نیست. خود انور سادات دلیل را "بزرگ‌منشی اخلاقی مصری‌ها" و "کمک‌های نفتی شاه ایران به مصر" در جنگ اکتبر 1973 اعلام کرده است؛ اما محمد حسنین هیکل روزنامه‌نگار مشهور مصری این کمک‌ها را منتفی می‌داند و می‌گوید شاه طرفدار اسرائیل بود و وقتی هم به سادات نزدیک شد که رئیس جمهور مصر پس از جنگ موضعش را نسبت به اسرائیل تغییر داد.

اما احمد بهاء الدین، روزنامه‌نگار و سردبیر وقت الاهرام روایت دیگری از ماجرا دارد. وی در کتاب "گفت وگوهایم با سادات" از سفر خود به تهران در سال 1974 و مصاحبه غیرمنتظره با شاه می‌گوید. به گفته بهاء الدین رسانه‌های خارجی زیادی در صف مصاحبه بودند؛ اما وی در میان بهت همه آنها موفق به این کار می‌شود و آن را نتیجه اهتمام ویژه شاه به مصر می‌داند. 

این روزنامه‌نگار مصری سادات را شیفته شاه معرفی می‌کند و می‌گوید پس از بازگشتش به مصر، سادات پرسش‌های زیادی از وی درباره شاه ایران مطرح می‌کند که همه آنها با چاشنی تمجید از او بوده است. بهاء الدین می‌گوید که سادات شاه را شخصی هوشمند و خارق العاده می‌دانست که توانسته است بر خلاف دیگران قدرت خود را حفظ کند. 

وی در کتابش نقل می‌کند که در حین گفت وگو "سادات سخنان من را قطع کرد و گفت: آیا می‌دانی که من از دیر زمان شاه ایران را الگوی خود در میان همه رهبران جهان می‌دانم؟" اما در نهایت جمع‌بندی بهاء الدین از کل ماجرا این است که سادات مطمئن بوده است که آمریکا شاه را به ایران بر می‌گرداند و دوباره به قدرت می‌رساند و او برنده این داستان خواهد شد. 

اگر فرض را بر صحت این روایت بگذاریم که می‌توان تداوم احترام سادات به شاه و پذیرایی‌ از او پس از پیروزی انقلاب و ناممکن شدن امکان بازگشت وی را نوعی معذوریت و قرار گرفتن در کاری انجام شده و الزامات کدورت پیش‌آمده با انقلاب و بحران فیمابین دانست. 

اما حسنین هیکل معتقد است که سادات در این ماجرا بر اساس تمایلات درونی و علاقه شخصی خود تصمیم گرفته و منافع مصر را قربانی آن کرده است.

 

دیپلماسی ایرانی


انور سادات شاه ایران و مصر محمد رضا پهلوی

دیگر مطالب بازنشر

اسرار «گاو»

دومین تجربه فیلمسازی داریوش مهرجویی، کارگردان جوان سینما پس از «الماس ۳۳» با این شرط توانست روی پرده سینما بیاید که اول فیلم بنویسند: «داستانی که در این فیلم از نظر تماشاچیان محترم می‌گذرد، مربوط به چهل سال قبل می‌باشد.» نمایش روستایی فقیر ۶ سال پس از اصلاحات ارضی، باب میل رژیم پهلوی نبود که ادعا می‌کرد ایران را به کشوری مدرن تبدیل کرده است. قراردادی در ۱۴ خرداد ۱۳۴۷ بین اداره کل امور سینمایی کشور و غلامحسین ساعدی و داریوش مهرجویی برای ساخت فیلم «گاو» امضا شد که حق‌الزحمه کارگردانی و تنظیم سناریو، دکوپاژ، امتیاز کتاب و دستمزد هنرپیشگان و یک فیلمبردار مقطوعا به مبلغ ۱.۴۵۰.۰۰۰ ریال بود.


بن‌بستِ جهان‌پهلوان

از مرگ تلخ جهان‌پهلوان غلامرضا تختی پنجاه‌وسه سال می‌گذرد، از 17 دی 1346 همواره روایت‌های مختلفی از مرگِ او وجود داشته است. شبهات درباره خودکشی خودخواسته یا قتل توسط ساواک و نیز دلیلِ آن، در میان همگان، از دوست و آشنا و نزدیکانش تا مردم کوچه و بازار و در تاریخ‌نگاری‌ها دیده می‌شود. تا اینکه سال گذشته پسرش، بابک تختی به این شک و تردیدها پایان داد و مرگ تختی را خودکشی خودخواسته‌ای دانست که به خاطر باور تختی به مردم، وضعیت نابسامان سیاسی آن دوران و ناتوانی تختی از تغییر این وضعیت اتفاق افتاد. به قتل رسیدن تختی توسط ساواک یا خودکشی او به خاطر اختلافات با همسرش، ازجمله شایعاتی بود که بر سر زبان‌ها افتاد. بابک تختی این شایعات را رد می‌کند و مرگِ پدرش را خودکشی می‌داند. به مناسبت سالگرد درگذشت جهان‌پهلوان تختی مروری می‌کنیم بر روایت‌های مختلف از مرگ او که دستمایه فیلمِ یکی از مشهورترین فیلمسازان سینمای ایران، علی حاتمی هم قرار گرفت، گرچه اجل به او مهلت نداد تا روایت خود را از مرگ جهان‌پهلوان روی پرده سینما نمایش دهد.


۲۸ مرداد در خانه مصدق چه گذشت؟

دکتر مصدق اصرارش این بود. می‌گفت «شما بروید و من می‌مانم.» ما می‌گفتیم «نخیر، اگر که شما نیایید ما هم نمی‌رویم.» بالاخره در نتیجه اینکه دید این‌طور است گفت: «خب پس من هم می‌آیم.»


اصغر فرهادی: از تصویر و تصور واقعیت تا تثبیت و تکریم ارزش‌ها

در بررسی سینمای «فرهادی»، امری که اغلب از آن غفلت شده، تحلیل و کنکاش در سازوکار تصویرسازی اوست؛ سازوکاری که موجب دستیابی‌اش به‌گونه‌ای واقع‌نمایی به‌شدت ساختارمند شده است که از منظری جامعه شناختی-انتقادی می‌تواند دربردارنده سویه‌ای ایدئولوژیک باشد.

 


درباره حبیب لاجوردی

صدابردار تاریخ در سکوت رفت. قهرمان مبارزه با فراموشی، مقهور فراموشی شد. ۶ سال پس از تحمل آلزایمر، در ۸۳ سالگی در واشنگتن. حبیب لاجوردی (۴ فروردین ۱۳۱۷ - ۳ مرداد ۱۴۰۰)، بنیانگذار و مدیر برنامه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد که نگذاشت صداهای تاریخ معاصر به خاموشی و نام‌های تاریخ‌ساز به فراموشی روند، شکارچی شاهزادگان و شاهزدگان، غربت‌نشینان و عزلت‌گزینان، در کنج غربت شکار مرگ شد؛ با گنجینه‌ای از صداها که اگر همت او پس از سال ۱۳۶۰ نبود، هرگز نه ضبط و نه متنشان ثبت می‌شد.


باطل‌السحر شاعر

«عیب شعر همین است شاید. نمی‌شود چیزی را همان‌طور گفت که هست... سایه‌ای دارد هر کلمه».


کلاف سردرگم تجدد و مواجهه ما با غرب

با وقوع انقلاب مشروطه در سال ۱۲۸۵، درگیری منورالفکران با دنیای غرب و مفهوم «تجدد» بیش‌از‌پیش پررنگ شد. اگرچه پیش از انقلاب مشروطه نیز به‌ویژه پس از جنگ‌های ایران و روسیه، توجه منورالفکران و نخبگان دولتی به غرب و هرآنچه به تمدن غربی مربوط بود؛ از عقلانیت مدرن و مؤلفه دنیای جدید تا مفاهیمی مانند قانون، آزادی و دموکراسی غربی معطوف شده بود اما با روی‌کار‌آمدن رضاشاه و تولد دولت پهلوی پس از یک دوره هرج‌ومرج سیاسی و اجتماعی، مدرنیزاسیون آمرانه رضاشاهی جامعه به‌اصطلاح «سنتی» و «عقب‌افتاده» آن روز ایران را با تغییرات ماهوی گسترده‌ای مواجه کرد؛ تغییراتی که خواست بسیاری از منورالفکرانی بود که تصور می‌کردند جامعه ایران برای دستیابی به پیشرفت، آبادانی و ترقی، مسیری جز آنچه را در غرب پیموده شده است، پیش‌روی خود ندارد. در‌واقع جامعه ایران که از قافله تمدن عقب افتاده بود، نیاز به یک دولت مقتدر ملی به رهبری یک «مستبد منورالفکر» داشت تا هم بتواند نظم سیاسی و سرزمینی را که پس از مشروطه با تهدید مواجه شده بود، در ایران برقرار کند و هم با پیاده‌سازی پروگرام مدرنیزاسیون، جامعه ایران را به یک جامعه پیشرفته مطابق با آنچه در دنیای جدید مرسوم بود، تبدیل کند.