ساعت کار و عمل فرا رسیده است

در سالروز محاکمه اعضای کمیته مجازات

1400/05/20

کمیته مجازات در سال 1295 شمسی توسط سه نفر پایه گذاشته شد:‌ ابراهیم منشی‌زاده، اسدالله‌ خان ابوالفتح‌زاده و محمد نظر خان مشکوه‌الممالک. بعدها میرزا علی‌اکبر ارداقی و عمادالکتاب به این سه پیوستند و با کمک کریم دواتگر که با مشروطه‌خواهان همکاری داشت به مجازات کسانی پرداختند که به گفته خودشان جاسوس و وطن‌فروش و خائن بودند. در اولین بیانیه کمیته مجازات، خطاب به هموطنان گفته شده که اینک ساعت کار و عمل فرا رسیده است و کمیته مجازات مصمم است انتقام خون بیگناهان مملکت را از خائنین و عمال خارجی و جاسوسان بازستاند. کمیته مجازات در طول مدت فعالیتش، فهرستی از افرادی داشت که باید مجازات شوند و از آن فهرست چندین مورد در عمل به سرانجام رسید. اعضای اصلی کمیته مجازات سرانجام در مرداد 1296 دستگیر و محاکمه شدند. اختلافات داخلی میان اعضا باعث برملا شدن تشکیلات کمیته شده بود و سرانجام به بازداشت اعضای آن منجر شد.

 

کمیته مجازات و اقداماتش یکی از حوادث قابل‌توجه بعد از مشروطیت است که اگرچه در حاشیه حوادث اصلی آن دوران قرار دارد اما قابل‌توجه و حائز اهمیت است. اعضای کمیته قصد داشتند به حذف کسانی بپردازند که به باورشان روبروی خواست‌های ملت قرار داشتند.

میرزا اسماعیل‌ خان (رئیس انبار غله)، متین‌السلطنه ثقفی (مدیر روزنامه عصر جدید)، آقا سید محسن مجتهد (داماد آیت‌الله بهبهانی)، منتخب‌الدوله (خزانه‌دار کل)، از جمله کسانی بودند که توسط اعضای کمیته مجازات کشته شدند.

ابراهیم منشی‌زاده در بخشی از اعترافاتش توضیحاتی درباره چگونگی تشکیل کمیته مجازات آورده است. او می‌گوید: «بدبختانه در مملکت ما قانون وجود ندارد و یا در صورت وجود اجرا نمی‌شود، جزای خائن و خادم همیشه معکوس است چنانچه این قضیه برای خود اینجانب رخ داده...». 

منشی‌زاده در سال 1323 هجری با درجه سرهنگی در قزاقخانه خدمت می‌کرده اما آن‌طور که خودش می‌گوید برای خدمت به وطن از کار در قزاقخانه کنار می‌کشد و به خدمت دولت درمی‌آید و پس از مدتی رئیس نظمیه شیراز می‌شود. او می‌گوید حاکم شیراز رفتاری غیرعادلانه داشته و در نتیجه او عازم تهران می‌شود اما در راه گرفتار غارتگران می‌شود و هست و نیستش غارت می‌شود. هرچه شکایت می‌کند راه به جایی نمی‌برد و پس از چهار ماه بیکاری و گرفتاری زیاد به ریاست اداره تحدید تریاک منصوب می‌شود. در اینجا نیز برای زد و بند تحت فشار قرار می‌گیرد اما او نمی‌پذیرد و به مقامات بالادستی گزارش می‌دهد و دوباره کارش را عوض می‌کند اما در همه‌جا با همین وضعیت روبرو می‌شود. می‌گذرد تا اینکه روزی او با ابوالفتح‌زاده که از قدیم با هم دوست بوده‌اند دیدار می‌کند و در اینجا حرف تشکیل انجمن پیش می‌آید: «تا این‌که روزی ابوالفتح‌زاده که سابقاً با من دوستی داشت و تازه از زندان روس‌ها خلاصی یافته بود به ملاقات من آمد و من شرح بیکاری و صدماتی را که دیده بودم برای او تعریف کردم و او نیز از ناملایمات و خطرات و بدبختی‌هایی که تحمل کرده بود شرح کشافی گفت و هنگامی که وضع دلخراش خود را برای من تعریف می‌کرد احساس کردم که ما هر دو در یک وضع مشابه قرار داریم. از این‌رو ابوالفتح‌زاده کراراً به من توصیه و تکلیف می‌کرد که انجمن یا جمعیتی تشکیل دهیم تا از این رفع ظلم کرده و دست کسانی را که به وطن خیانت می‌کنند و یا از راه جاسوسی ارتزاق می‌نمایند و با اجانب همکاری می‌کنند کوتاه کنیم و به وضع کنونی که همه را به ستوه آورده است خاتمه دهیم و از این راه برای مملکت و ابنای این آب و خاک خدمتی انجام دهیم.»

این دیدار مقدمه تشکیل کمیته یا انجمنی است که خیلی زود پا می‌گیرد. روزی ابوالفتح‌زاده به منشی‌زاده اطلاع می‌دهد که کریم دواتگر که به‌تازگی از جبهه جنگ برگشته با او وارد مذاکره شده است. دواتگر هم از اوضاع ناراضی بوده و به قول ابوالفتح‌زاده افکار انقلابی داشته است. به این ترتیب ایده تشکیل انجمنی برای بیدار کردن «عناصر صالح» از «رعب و وحشت» جدی‌تر می‌شود و جلسه‌ای چهارنفره در خانه ابوالفتح‌زاده تشکیل می‌شود تا تبادل نظر کنند: «فرداشب ما چهار نفر (ابوالفتح‌زاده- مشکوه‌الممالک- کریم دواتگر- منشی‌زاده) تشکیل جلسه داده و بدواً از اوضاع بد مملکت و بدبختی‌ها و ضعف دولت‌ها، و خیانت مشتی اوباش و وطن‌فروش و جاسوس‌های اجنبی بحث و گفتگو کرده و در زمینه چگونگی مبارزه با عناصر پلید و فاسد سخن‌ها راندیم تا جایی که قرار شد ما چهار نفر جمعیت یا کمیته‌ای تشکیل دهیم و برای سعادت مملکت وارد عمل شویم.»

قرار می‌شود اعضا، به‌جز کریم دواتگر که استطاعت مالی نداشته، ماهانه صد تومان به کریم بدهند و سه قبضه اسلحه موزر نیز در اختیارش قرار دهند تا او با استفاده از عواملی که در اختیار دارد درباره خائنین به وطن تصمیم مقتضی اتخاذ کند.

آن‌ها دوباره دور هم جمع می‌شوند و درباره اینکه چه کسانی مستحق اعدام‌اند بحث می‌کنند. فهرست افرادی که باید مجازات و اعدام شوند در طی چند جلسه فراهم می‌شود و با مذاکرات زیاد قرعه به نام دو نفر یعنی قائم‌مقام‌الملک رفیع و میرزا اسماعیل‌خان رئیس انبار غله می‌افتد و کریم دواتگر مأموریت می‌یابد با کمک عواملی که در اختیار دارد کار این‌ها را یکسره کند. البته بعدتر دواتگر می‌گوید به قائم‌مقام‌الملک دسترسی پیدا نکرده‌اند و در نتیجه ابتدا به سراغ رئیس انبار غله می‌روند. این می‌شود آغاز عملی کمیته مجازات. منشی‌زاده می‌گوید: «پس‌فرداشب که اتفاقاً ابوالفتح‌زاده در منزل من بودند، دفعتاً کریم دواتگر دق‌الباب کرده وارد منزل شد و مست و خندان شرح کشته شدن میرزا اسماعیل‌خان رئیس انبار غله را برای ما بیان کرد و بدین ترتیب پرونده کسی که عمری را با خیانت و دنائت و اعمال شنیع بسر برده بود بسته شد. به عقیده نگارنده اولین اقدام کمیته مجازات چنان رعب و وحشتی در دل‌ها ایجاد کرد که هرکس که به نحوی از جاده عفاف و صداقت و خدمت به مملکت منحرف شده بود خود را در مظان خطر و تهدید می‌دید و یا خود را مستحق مجازاتی می‌دانست که در مورد میرزا اسماعیل‌خان رئیس انبار غله اعمال شده بود.»

یکی از کارکنان اداره غله اولین اقدام کمیته مجازات را چنین شرح داده است: «من در آن زمان در اداره غله (مجاور دروازه شاه عبدالعظیم) زیردست میرزا اسماعیل‌خان کار می‌کردم. نیم ساعت قبل از اینکه از اداره خارج شود و به سزای اعمالش برسد مرا احضار و بر سر موضوعی با من مجادله و مشاجره زیاد نمود و با خشونت امر و نهی کرده هنگامی که کار اداری تمام شد صدای چند تیر به گوش ما رسید سراسیمه به خارج محوطه رفتیم و مشاهده کردیم میرزا اسماعیل‌خان در حالی که با کالسکه خود از اداره خارج می‌شده به ضرب گلوله افراد ناشناسی از پای درآمده و در خون می‌غلتد و پس از لحظه‌ای جان به جان‌آفرین تسلیم کرد.»

کریم دواتگر بعد از انجام عملیات برای دیگر اعضای کمیته مجازات تعریف کرده که او و چند تن دیگر چندین روز کشیک می‌دهند تا اینکه بالاخره روزی اسماعیل‌خان به‌تنهایی با کالسکه‌اش از اداره خارج می‌شود و هنوز چند قدمی از اداره دور نشده که چند گلوله به او شلیک می‌شود. این اولین عملیات کمیته مجازات بود که به سرانجام رسید. بعدتر عملیات دیگری هم انجام شد.

در بخشی از اولین بیان‌نامه کمیته مجازات در مورد قتل متین‌السلطنه و میرزا اسماعیل انبار غله آمده که: «ما جامعه را از وجود این عنصر... پاک کردیم تا برای سایر اشخاص خیانت‌پیشه سرمشق باشد و شاید رویه خود را عوض کنند. حقیقتاً کمال سرافکندگی و شرمساری است که دیده شود که پایه مملکت‌فروشی و جاسوسی و خدمت به اجانب در آن به جایی برد که خود آن عوامل ناپاک هم خوب و بد خدمات ایران بربادده خود را انتقاد می‌کنند از همه بدتر این قبیل افراد با افکار شیطانی و پلید خود تمام عناصر و دستجات وطن‌پرست را تخطئه نمایند. در یک اوضاع و احوال اجتماعی و سیاسی بسی حساس (چون امروز) که ملل دنیا با میلیون‌ها مرد و زن از هستی و استقلال وطن عزیز خود دفاع می‌کنند (جنگ‌های 1918-1914) بدبختانه در ایران سرشکسته، افراد و اشخاص از طریق جاسوسی، مملکت‌فروشی و خیانت و جنایت پیش می‌روند و ترقی می‌کند و کسانی که جاه‌طلبی و مقام دوستی چشمانشان را کور کرده است تا می‌توانند بیشتر ملت ایران را در قید اسارت و بردگی اجانب محصور و مقید می‌سازند. متأسفانه این اوصاف رذیله که در پیشگاه ملل بزرگ و اجتماعات مترقی، علامت کمال پستی و دنائت افراد است در کشور ما یکی از بزرگترین موجبات ترقی و افتخار به شمار می‌رود.»

در ادامه بیانیه کمیته مجازات با اشاره به اولین اقدام کمیته، آمده که با «اولین تیر انتقام کمیته مجازات، میرزا اسماعیل‌خان اولین آکتر تآتر وطن‌فروشی و جاسوسی و خیانت را به خاک و خون کشاندیم.» کمیته همچنین در بیانه‌اش تأکید می‌کند که با هیچ‌یک از دستجات سیاسی داخلی و خارجی ارتباطی ندارد و اولین تشکیلات در ایران است که با یک «پروگرام صحیح و مقدس و دور از تمام اغراض و نظرات شخصی شروع به کار نموده است». اعضای کمیته مجازات می‌گفتند تنها هدف‌شان از بین بردن خائنین و جاسوس‌ها و خدمت‌گزاران دستگاه‌های خارجی است بی‌آنکه به شخصیت و مقام و دسته‌بندی آن‌ها توجهی داشته باشند.

کمیته مجازات در طول فعالیت‌هایش دچار اختلافات درونی شد و همین مسئله سرآغاز عیان شدن تشکیلاتش شد و به دستگیری اعضای اصلی آن منجر شد.

روز یکشنبه 22 شوال 1345 هجری مطابق با 21 مرداد 1296، هنگامی که عمادالکتاب و ارداقی در اداره مشغول به کار بودند به‌وسیله مأمورین به نظمیه احضار می‌شوند و سپس دستگیر می‌شوند. ابوالفتح‌زاده و منشی‌زاده و مشکوه‌الممالک نیز دستگیر می‌شوند و همگی به زندان می‌افتند. به‌رغم همه مراقبت‌هایی که در زندان صورت می‌گیرد تا اعضای کمیته مجازات نتوانند ارتباطی با بیرون برقرار کنند، علی‌اکبر ارداقی موفق می‌شود از زندان شرحی نوشته و برای خانواده‌اش بفرستد و از احوال دیگر اعضا بپرسد. او در شب 26 شوال 1335 پاسخی به این مضمون دریافت می‌کند: «... با دستگیری اعضای کمیته، کلیه اعضای تأمینات، از ترس جان خود، دست از کار کشیده و در محل کار خود حاضر نشده‌اند، احسان‌الله خان هم تاکنون مخفی شده و مأمورین موفق به دستگیری آنان نشده و کسی از محل اختفای آن‌ها اطلاعی ندارد، کمال‌الوزراء هم در ردیف دستگیرشدگان بود و احتمال دارد وستداهل در ظرف فردا یا پس‌فردا مورد ترور قرار گیرد.»

مدارک بازمانده نشان می‌دهند آشکار شدن هویت افراد کمیته نه نتیجه تیزهوشی و پیگیری مستمر وزارت داخله یا نظمیه بلکه به اعترافات بهادرالسطنه برمی‌گشت. بهادرالسلطنه که از اختلاف دواتگر با اعضای کمیته و سرنوشت او مطلع بود، بنا به قولی تمام تشکیلات کمیته را برای وستداهل آشکار کرده بود. طی نقشه‌ای که با هماهنگی مستشارالدوله، وستداهل و بهادرالسلطنه طراحی شده بود، بهادرالسلطنه مأموریت داشت که طی یک نامه، کمیته را یک‌جا جمع کند تا نظمیه بتواند به‌راحتی و به‌صورت اجتماع آن‌ها بازداشت کند. ابوالفتح‌زاده در اعترافاتش نوشته:

«یک روز قبل از دستگیری، بهادرالسلطنه به‌وسیله من نامه‌ای را به منشی‌زاده فرستاد که نتوانستم نامه را به او برسانم و نظمیه مجبور شد فردای آن روز به‌صورت انفرادی، ما را دستگیر کند.»

البته منشی‌زاده نیز به دریافت این نامه اشاره کرده و گفته بود: «یک روز قبل از دستگیری من، از بهادرالسلطنه به‌وسیله ابوالفتح‌زاده نامه‌ای دریافت داشتم. بهادرالسلطنه ضمن این نامه ما را دعوت کرده بود که برای یک کار فوتی و فوری با او در شمیران ملاقات کنم. چون من ابوالفتح‌زاده را پیدا نکردم، به این جهت به شمیران نرفتم.»

با هماهنگی مستشارالدوله، نظمیه و ژاندارمری با هم وارد عمل شدند و ابوالفتح‌زاده و مشکوه‌الممالک را در دربند شمیران در منزل ابوالفتح‌زاده بازداشت کردند. علی‌اکبر ارداقی و عمادالکتاب را نیز در اداره دارایی بازداشت کردند. از میان اعضای کمیته مجازات، تنها احسان‌الله خان توانست خود را از دست نظمیه نجات دهد که بعدها به عضویت نهضت جنگل درآمد.

منابع:

- اسرار تاریخی کمیته مجازات، جواد تبریزی، انتشارات فردوسی، 1362.

- کمیته مجازات، عبدالله متولی، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، بهار 1378.


کمیته مجازات مشروطه

دیگر مطالب تاریخ شفاهی

پیام و پیمان

از غیاب شاعر معاصر مطرح، امیرهوشنگ ابتهاج معروف به هوشنگ ابتهاج با تخلصِ «ه. ا. سایه»، یک سال گذشت. سایه، غزل‌سرایی که به سرودن شعر نو نیز می‌پرداخت و همزمان به شعر قدیم و جدید ایران، به شعر نوِ نیما و غزل شهریار ارادت داشت، به دلیل فعالیت‌های سیاسی‌اش چهره‌ای شناخته‌شده بود. درباره ادوار مختلفِ شاعری‌ و سیاست شعری او نظرات مختلف و نقدهای تند و تیزی وجود دارد و البته خودِ هوشنگ ابتهاج نیز در کتاب «پیر پرنیان‌اندیش» که گفت‌وگوی شش‌ساله با میلاد عظیمی و عاطفه طیه است از خاطرات نُه دهه زندگی پرفراز و نشیب خود سخن گفته است و به زبانی صریح و بی‌پرده درباره چهره‌های مختلف فرهنگی و سیاسی معاصر اظهارنظر کرده است. درباره مواضع سیاسی ابتهاج تردیدی نیست که او به حزب توده نزدیک بوده است اما ارتباط سایه با حزب توده فراز و نشیب‌هایی داشته که خود او نیز در معدود مصاحبه‌هایش به آن پرداخته است. به مناسبت سالمرگ سایه در 19 مرداد سال گذشته به ارتباط او با حزب توده و فعالیت‌های سیاسی شاعر، از قول خودش و از منظر همفکرانش نگاهی انداخته‌ایم. 


افسانۀ ملکم خان

در میان مشروطه‌خواهان و روشنفکرانِ موثر در انقلاب مشروطه ایران، میرزا ملکم خان ناظم‌الدوله از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. ملکم خان (1212-1287) از سرشناس‌ترین روشنفکران سیاسی دورانی است که جنبش مشروطیت در ایران آغاز شد و به ثمر رسید. او هم در دره سلطنت ناصرالدین شاه و هم در دوره مظفرالدین شاه در پیشبرد تفکر قانون‌خواهی و مشروطه‌طلبی تأثیر بسزایی داشت. ملکم خان و طالبوف، از معدود روشنفکران معروف آن دوران بودند که این بخت را داشتند تا انقلاب مشروطه و به ثمر رسیدن مبارزاتِ قانون‌خواهی را تجربه کنند. ملکم خان دو سال بعد از اعلان مشروطیت هم در قید حیات بود و تحولات ایران را از دور می‌دید. درباره ملکم خان، شیوه تفکر و زندگی سیاسی او و مهم‌تر از همه، نقشی که در تحولات فکری دوران مشروطه داشت، تاکنون نقد و نظرات مخالف و موافق بسیاری مطرح شده است که یکی از آنان، کتاب «مشروطه ایرانی» دکتر ماشاالله آجودانی است که فصلی از آن را به شخصیت سیاسی ملکم اختصاص داده و سعی داشته تا تصویر واقعی‌تری از این روشنفکر مطرح مشروطه ترسیم کند. 


جوی خون و جدایی دربار از ملت

وضعیت آشفته اقتصادی از یک‌سو و رشد آگاهی سیاسی از سوی دیگر باعث شده بود که در سال 1284 زمینه‌های بروز انقلاب سیاسی و اجتماعی بزرگی در ایران فراهم شود. از ماه‌های ابتدایی سال 1284 تا مرداد 1285 که فرمان مشروطیت صادر شد ایران بحران‌ها و وقایع‌ مهمی را پشت سر گذاشت و محرم آن سال نیز تحت تاثیر وضعیت اجتماعی و سیاسی کشور بود. در این بازه زمانی چند موج اعتراضی یکی پس از دیگری سر رسیدند و تشکیل کمیته‌ها و گروه‌هایی که به سازماندهی اعتراضات می‌پرداختند در پیشبرد اعتراضات نقشی محوری داشتند.


کارگران چاپخانه و اولین اعتصاب سراسری تاریخ مطبوعات

در روزهای پایانی تیرماه 1286 و در پی توقیف نشریه «حبل‌المتین»، کارگران چاپخانه در کنار روزنامه‌نگاران و کتابداران اعتصاب کردند. از این اعتصاب سراسری با عنوان اولین اعتصاب سراسری در تاریخ مطبوعات ایران یاد شده است. اعتصابی که حدود یک هفته ادامه داشت و در نهایت با حصول نتیجه به پایان رسید. در پی این اعتصاب سراسری مقامات مجبور به پذیرش خواست اعتصاب کنندگان شدند و از حبل‌المتین رفع توقیف شد. این تنها کنش قابل توجه کارگران چاپخانه در آن دوره نبود. آنها در آن زمان با سازماندهی فعالیت‌هایشان و تشکیل اولین اتحادیه کارگری گامی بلند در تاریخ مبارزات کارگران در ایران برداشتند. سازماندهی کارگران چاپ هم حول امور صنفی بود و هم حول تحولات سیاسی و اجتماعی عصر مشروطه. آنها همچنین نشریه‌ای منتشر کردند که امروز به عنوان سندی کارگری اهمیتی بسیار دارد. 


راهی در ظلمات

احمدرضا احمدی، شاعر نوگرای معاصر بیستم تیر ماه در سنِ 83 سالگی از دنیا رفت. احمدی، شاعر، نویسنده، منتقد هنری، و از اعضای دوران طلاییِ کانون پرورش فکری کودکان ‌و نوجوانان بود و از پیشگامان جریان موج نو که در سال ۱۳۴۳ به همراه با چهره‌های سرشناسی همچون نادر ابراهیمی، اسماعیل نوری علاء، مهرداد صمدی، محمدعلی سپانلو، بهرام بیضایی، اکبر رادی، جعفر کوش‌آبادی، مریم جزایری و جمیله دبیری گروه «طرفه» را تأسیس کرد. عمده اعضای «طرفه» دانشجویانی بودند که سودای انقلاب ادبی در سر داشتند. احمدرضا احمدی از آغاز شعر سرودن در قالب شعر موج نو‌ و سپید خود را به‌عنوان شاعری نوگرا معرفی کرد که در سنت نیمایی شعر می‌سرود. با اینکه احمدی در زمینه‌های مختلف شعر و قصه کودکان و نمایشنامه و حتی رمان فعالیت داشته است بیش از همه به‌واسطه شعرها و نوع نگاهِ متفاوتش به شعر نیمایی شهرت یافت و تا آخر عمر نیز به‌عنوان شاعری که شعرهای ساده و سرراست اما عمیق سرود شناخته می‌شد.   


سفر شاه به آلمان

خرداد 1346 مصادف با اواخر ماه مه و اوایل ماه ژوئن 1967، محمدرضاشاه پهلوی به همراه فرح پهلوی با دعوت رسمی رئیس‌جمهوری وقت آلمان به این کشور رفتند و به بازدید از چندین شهر آلمان پرداختند. سفر آنها اما تبعات زیادی هم برای حکومت شاه و هم برای جامعه آلمان داشت. علی‌رغم تمام فشارهای پلیس آلمان شاه به هر جا که می‌رفت دانشجویان معترض سایه‌به‌سایه‌اش تظاهرات می‌کردند. دوم ژوئن (12 خرداد) و در جریان بازدید شاه از برلین غربی تظاهرات مخالفان به قدری گسترده شد که نیروهای پلیس توان کنترل آن را نداشتند. در این روز یک دانشجوی آلمانی که در تظاهرات ضد شاه شرکت کرده بود کشته شد و این اتفاق به تغییر و تحولات بزرگی در جنبش دانشجویی آلمان منجر شد. رد این اتفاق در جنبش‌های چپ 1968 هم دیده می‌شود. از عکس و فیلم‌هایی که از آن روز منتشر شده، لباس‌شخصی‌ها و چماق‌بدستان طرفدار شاه که همراه با او از ایران به آلمان رفته بودند هم دیده می‌شوند و درواقع نیروهای امنیتی و سرکوبگر سوغاتی شاه در آلمان بودند.


نبرد با سیاست

 باقر پرهام، مترجم و از روشنفکران موثر و نامدار معاصر، هفتم خرداد در دیار غربت و در آستانۀ 88  سالگی چشم از جهان فروبست. باقر پرهام تفکرات چپ داشت اما همواره بر استقلال رأی خود و تلقی خاصی که از مارکسیسم داشت و گاه از جریان چپ مسلط فاصله می‌گرفت، اصرار می‌ورزید. او مترجم و پژوهشگری تمام‌وقت و پرکار بود و آثار مبنایی و ارزشمندی در طول عمر خود به یادگار گذاشت. آثار مهمی از کارل مارکس مانندِ ترجمه «گروندریسه» (مبانی نقد اقتصاد سیاسی) همراه با احمد تدین، «نبردهای طبقاتی در فرانسه از ۱۸۴۸ تا ۱۸۵۰»، «هیجدهم برومر لوئی بناپارت»، آثاری از هگل با عنوانِ «استقرار شریعت در مذهب مسیح» و «پدیدارشناسی جان»، هم‌چنین کتاب‌هایی از امیل دورکیم، ریچارد سنت، لئو اشتراوس، میشل فوکو، روژه گارودی و ریمون آرون از آثار مهمِ به‌جامانده از او است. پرهام دانش‌آموخته دکترای جامعه‌شناسی از فرانسه بود و نیز، از اعضای موثر کانون نویسندگان ایران بود که در دورانِ طلاییِ کانون نقشی عمده و محوری داشت و در سال ۱۳۵۸، همراهِ احمد شاملو، محسن یلفانی، غلامحسین ساعدی و اسماعیل خویی، از اعضای هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران بودند. او یکی از سخنرانان اصلی ده شب گوته نیز بود که در تاریخ ادبیات و روشنفکری معاصر به‌عنوان مهم‌ترین رویداد انقلابیِ ادبی از آن یاد می‌کنند.